وقتی با دو نفر بود part 1

وقتی با دو نفر بود part 1
..............................................
آ.ت:
مثل همیشه با نور خورشیدد چشمامو باز شد آه باز یک روز مسخره دیگه
رفتم کار های همیشه رو انجام دادم .
رفتم پایین دیدم بابام داره صبحونه میخوره
بابای آت :
صبح بخیر دخترم
ا.ت: صبح بخیر پدر جان
رفتم سر میز نشستم و شروع به خوردن صبحونه کردم
بابای ا.ت:
دخترم من چند ماه می‌خوام برم چین تو توی این خونه تنها میزارم ولی بادیگارد هستن و دو برابرشون میکنم
ا.ت:تا این حرف بابام رو شنیدم گفتم باز لازم نکرده بادیگارد برام بزاری خودم بلدم از خودم مواظبت کنم
بابای ا.ت: ولی دخترم باید قبول کنی
ا.ت:باش بابا (آ.ت دختری کیوت و خیلی خوشگله عکسشو میزارم براتون )
ا.ت: بابا کی می‌خوایی بری ؟!
بابای ا.ت:همین الان همه وسایل هم آماده کردم
ا.ت: چشم هام گردشد بابا چقدر زود .

...........................................................)(امید وارم خوشتون بیاد برای پارت بعدی لایک و نظر بدین تازه مجرا از پارت دوم شروع میشه