کارما
کارما
پارت ۸
آت
تو حال و هوای خودم بودم که نامجون اومد سمتم و بغلم کرد و داخل گوشم یه چیزی گفت
نامجون : ببین میسو میدونم تازه باهم آشنا شدیم ولی من در این مدت فکر...... فکر میکنم که دو.....دوست دارم و اگه تو هم همین حس و داری با.....با من ..... از ... ازدواج میکنی ؟
میسو : .......
نامجون : میسو .... با من ازدواج میکنی ؟
میسو : م...من خب .... ا..آره
نامجون : وایییی عالی شد و پیشونی میسو رو محکم ب.و.س.ی.د
که تهیونگ اومد طرفشون و گفت
ته : بابا من چشنمه ( گشنمه )
نامجون : آه تهیونگ عزیزم بیا تا مامان بهت غذا بده و ته رو گرفت سمت میسو
میسو : چی من...... من مامان ؟؟؟
نامجون : آره دیگه همین الان بهم بله رو گفتی
میسو تهیونگ رو گرفت و داشت بهش کمی پوره سیبزمینی میداد که آت زد زیر گریه
میسو : نامجون آت رو آروم کن من درگیره تهیونگم
نامجون : باشه
نامجون : هیششش هیششش دختره بابایی چرا گریه میکنه هاااا گریه نکن پرنسس کوچولوی من آت آروم آروم داخل بغل نامجون آروم شد و دیگه گریه نکرد تهیونگم غذاشو خورد و میسو و نامجون ، آت و ته رو گذاشتن داخل اتاق که بازی کن و اومدن بیرون روی کاناپه نشستن و داشتن فیلم نگاه میکردن
نامجون .............
ببخشید دیر شد یادم رفت بزارم ❤️🩹😅
پارت ۸
آت
تو حال و هوای خودم بودم که نامجون اومد سمتم و بغلم کرد و داخل گوشم یه چیزی گفت
نامجون : ببین میسو میدونم تازه باهم آشنا شدیم ولی من در این مدت فکر...... فکر میکنم که دو.....دوست دارم و اگه تو هم همین حس و داری با.....با من ..... از ... ازدواج میکنی ؟
میسو : .......
نامجون : میسو .... با من ازدواج میکنی ؟
میسو : م...من خب .... ا..آره
نامجون : وایییی عالی شد و پیشونی میسو رو محکم ب.و.س.ی.د
که تهیونگ اومد طرفشون و گفت
ته : بابا من چشنمه ( گشنمه )
نامجون : آه تهیونگ عزیزم بیا تا مامان بهت غذا بده و ته رو گرفت سمت میسو
میسو : چی من...... من مامان ؟؟؟
نامجون : آره دیگه همین الان بهم بله رو گفتی
میسو تهیونگ رو گرفت و داشت بهش کمی پوره سیبزمینی میداد که آت زد زیر گریه
میسو : نامجون آت رو آروم کن من درگیره تهیونگم
نامجون : باشه
نامجون : هیششش هیششش دختره بابایی چرا گریه میکنه هاااا گریه نکن پرنسس کوچولوی من آت آروم آروم داخل بغل نامجون آروم شد و دیگه گریه نکرد تهیونگم غذاشو خورد و میسو و نامجون ، آت و ته رو گذاشتن داخل اتاق که بازی کن و اومدن بیرون روی کاناپه نشستن و داشتن فیلم نگاه میکردن
نامجون .............
ببخشید دیر شد یادم رفت بزارم ❤️🩹😅
۲.۹k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.