فیک سیاه و سفید پارت ۲
وارد خیابان اصلی شدم . ساعت ۴ ظهر بود. از اینکه بازی رو مساوی شده کرده بودیم عصبانی شده بودم . باید میرفتم بانک تا پول ها رو به حساب بزنم . (ببخشید ولی الان حوصله ندارم بنویسم توی بانک چیشد. فقط پول رو زد به حساب)//// پرش زمانی یک ساعت بعد
پولام رو زدم به حساب و رفتم غذا گرفتم و راهی خونه شدم . باز هم همون خونه همیشگی و کار های همیشگی . داشتم نقشه زدن یه گاو صندوق توی بوسان رو می کشیدم . یکی از گاو صندوق های پیشرفته بود ولی در برار مهارت های من مثل باز کردن در کنسرو لوبیا بود . عاشق خلاف بودم . پدرم بزرگترین مافیای جهان بود و فوق العاده خرپول ؛ ولی مُرد. توی یکی از عملیات ها کشته شد . منم راه اون رو ادامه دادم و از ۹ سالگی اولین بانکم رو زدم و از همون موقع عاشق مافیا بودن شدم .
نقشه رو ریختم ولی تنهایی کار سختی بود . کسی هم که مهارت بالا و قابل اعتماد باشه رو نداشتم . احتمال ۶۰ درصد موفق نمیشدم . ساعت ۸ شب بود . تا ساعت ۱۰ با گوشی ور رفتم و متوجه نشدم چطوری خوابم برد . ///////پرش زمانی ۱۲ ظهر روز بعد
با صدای بوق ماشین ها بیدار شدم . ساعت ۱۲ ظهر بود. خیلی خوابیده بودم . باید میرفتم بار. حتما باید اون بازی را برنده میشدم تا حداقل دهن او پسره ی لعنتی سرویس شه
تا پارت بعدی بای😇
پولام رو زدم به حساب و رفتم غذا گرفتم و راهی خونه شدم . باز هم همون خونه همیشگی و کار های همیشگی . داشتم نقشه زدن یه گاو صندوق توی بوسان رو می کشیدم . یکی از گاو صندوق های پیشرفته بود ولی در برار مهارت های من مثل باز کردن در کنسرو لوبیا بود . عاشق خلاف بودم . پدرم بزرگترین مافیای جهان بود و فوق العاده خرپول ؛ ولی مُرد. توی یکی از عملیات ها کشته شد . منم راه اون رو ادامه دادم و از ۹ سالگی اولین بانکم رو زدم و از همون موقع عاشق مافیا بودن شدم .
نقشه رو ریختم ولی تنهایی کار سختی بود . کسی هم که مهارت بالا و قابل اعتماد باشه رو نداشتم . احتمال ۶۰ درصد موفق نمیشدم . ساعت ۸ شب بود . تا ساعت ۱۰ با گوشی ور رفتم و متوجه نشدم چطوری خوابم برد . ///////پرش زمانی ۱۲ ظهر روز بعد
با صدای بوق ماشین ها بیدار شدم . ساعت ۱۲ ظهر بود. خیلی خوابیده بودم . باید میرفتم بار. حتما باید اون بازی را برنده میشدم تا حداقل دهن او پسره ی لعنتی سرویس شه
تا پارت بعدی بای😇
۲۲.۸k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.