vampire🩸🥀
vampire🩸🥀
part:¹³
ا/ت ویو🥀
امشب کلی گشتیم تا برگشتیم رفتم لباسام عوض کردم رفتم پیش یونگی
+: عا من کجا باید بخوابم؟
_: تو اتاق من
+: خب اتاق تو کجاس؟
_: "نشون دادن"
+: آها خب من رفتم بخوابم شب بخیر
_: شب بخیر
رفتم ردره اتاقش باز کردم بدون توجه به چیزی رفتم و رو تخت دراز کشیدم انقد که خستم بود نفهمیدم چیشد که چشام گرم شد و خوابم برد
چند هفته بعد صبح ویو ا/ت🥀
با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم امروز قراره با سانا برم بیرون رفتم پایین با یونگی سلام کردم که در مقابل سلام کرد رفتم تو آشپز خونه و داشتم برای غذا گوجه خورد میکردم که دستم رو بریدم که نگاهی به یونگی کردم که دیدم خیره شده بهم و چشماش قرمز شده بود که دیدم سریع از اونجا رفت یادم افتاد که خونآشام دوباره نگاه به دستم که داشت شدید خون میومد انداختم یکم گشتم و بلاخره چسب زخم رو پیدا کردم قبل از اینکه چسب زخم رو به دستم بزنم با آب خون روی دستم پاک کردم و خشک کردم که دوباره خونه اومد و سریع چسب زخم رو با کردم و گذاشتم روی زخمم یکم گذشت غذا پخت داشتم یونگی رو صدا میکردم که دیدم نمیاد رفتم کل خونه رو گشتم آخر
رفتم یه گوشه دیدم یونگی یجا نشسته و داره دستش گاز میگیره جوری که ازش خونه میومد نگرانش شدم رفتم پیشش سعی کردم نزدیکش بشم که
_: ا....ا/ت از اینجا برو نمیخوام بهت آسیب برسونم
+: چه آسیبی
_: "توضیح دادن"
+: خب اگه این حالت بهتر میکنه میتونی از خون من بخوری
_: میتونم؟
+: هوم
یونگی ویو🩸
بعد از اون اتفاق سریع رفتم یه گوشه از اونجایی که خون دیدم نتونستم خودم رو کنترل کنم و ناخودآگاه شروع کردم به گاز گرفتن دستم جوری که ازش خون میومد دیدم ا/ت اومد داخل سعی کردم از خودم دورش کنم*همون حرفا که داخل ویو ا/ت بود فقط از ویو یونگی* براش توضیح دادم که چرا و اینا وقتی که گفت
میتونم از خون اون بخورم اولش یکم تردید داشتم ولی بعد رفتم جلو تر و یکم از یقه لباسش رو کشیدم پایین زبونم رو اول روی ترقوه ش کشیدم بعد دندونام رو وارد ترقوه ش کردم و شروع کردم به مکیدن از خونش............
میدونم خیلی دیر گذاشتم ساریی البته الانم به زور تونستم بزارم
part:¹³
ا/ت ویو🥀
امشب کلی گشتیم تا برگشتیم رفتم لباسام عوض کردم رفتم پیش یونگی
+: عا من کجا باید بخوابم؟
_: تو اتاق من
+: خب اتاق تو کجاس؟
_: "نشون دادن"
+: آها خب من رفتم بخوابم شب بخیر
_: شب بخیر
رفتم ردره اتاقش باز کردم بدون توجه به چیزی رفتم و رو تخت دراز کشیدم انقد که خستم بود نفهمیدم چیشد که چشام گرم شد و خوابم برد
چند هفته بعد صبح ویو ا/ت🥀
با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم امروز قراره با سانا برم بیرون رفتم پایین با یونگی سلام کردم که در مقابل سلام کرد رفتم تو آشپز خونه و داشتم برای غذا گوجه خورد میکردم که دستم رو بریدم که نگاهی به یونگی کردم که دیدم خیره شده بهم و چشماش قرمز شده بود که دیدم سریع از اونجا رفت یادم افتاد که خونآشام دوباره نگاه به دستم که داشت شدید خون میومد انداختم یکم گشتم و بلاخره چسب زخم رو پیدا کردم قبل از اینکه چسب زخم رو به دستم بزنم با آب خون روی دستم پاک کردم و خشک کردم که دوباره خونه اومد و سریع چسب زخم رو با کردم و گذاشتم روی زخمم یکم گذشت غذا پخت داشتم یونگی رو صدا میکردم که دیدم نمیاد رفتم کل خونه رو گشتم آخر
رفتم یه گوشه دیدم یونگی یجا نشسته و داره دستش گاز میگیره جوری که ازش خونه میومد نگرانش شدم رفتم پیشش سعی کردم نزدیکش بشم که
_: ا....ا/ت از اینجا برو نمیخوام بهت آسیب برسونم
+: چه آسیبی
_: "توضیح دادن"
+: خب اگه این حالت بهتر میکنه میتونی از خون من بخوری
_: میتونم؟
+: هوم
یونگی ویو🩸
بعد از اون اتفاق سریع رفتم یه گوشه از اونجایی که خون دیدم نتونستم خودم رو کنترل کنم و ناخودآگاه شروع کردم به گاز گرفتن دستم جوری که ازش خون میومد دیدم ا/ت اومد داخل سعی کردم از خودم دورش کنم*همون حرفا که داخل ویو ا/ت بود فقط از ویو یونگی* براش توضیح دادم که چرا و اینا وقتی که گفت
میتونم از خون اون بخورم اولش یکم تردید داشتم ولی بعد رفتم جلو تر و یکم از یقه لباسش رو کشیدم پایین زبونم رو اول روی ترقوه ش کشیدم بعد دندونام رو وارد ترقوه ش کردم و شروع کردم به مکیدن از خونش............
میدونم خیلی دیر گذاشتم ساریی البته الانم به زور تونستم بزارم
۸.۵k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.