°• ᴅʀᴀᴡɪɴɢ ɪɴ ʙʟᴏᴏᴅ •°
°• ᴅʀᴀᴡɪɴɢ ɪɴ ʙʟᴏᴏᴅ •°
ₚ₃
در سیاه رنگ باز شد و دو مرد غول پیکر وارد اتاقم شدن و با دیدن بدن و عضله های قوی دو مرد ترس شدیدی وارد بدنم شد اما سعی کردم که ترسم رو نشون ندم،یکی از انها با لحن جدی و خشنی گفت:زود باش هرکجا میریم دنبالمون بیا
فیلیکس: ازم چی میخوایین؟چرا منو اوردین اینجا؟
مرد دیگر با صدای بلندی داد زدو گفت: گفت که دنبالمون بیا نشنیدی؟!
باشنیدن داد مرد غول پیکر متقابلم چشمانم رو بستم و ترس شدیدتر از قبل بهم وارد شد ..
دستم را با عصبانیت گرفت و به سمت اتاق بزرگتر از قبلی برد
فیلیکس: ولم کن هق ...هق...هق ولم کن
به سمت اتاق پرتم کرد و با لحن عصبی لب زد:
×حالا مثل بچه های خوب منتظر باش تا رئیس بیاد باشه کوچولو؟
و از اتاق خارج شد و اتاق رو قفل کرد به طرف در رفتم و سعی کردم که بازش کنم و با صدای اشکی داد زدم: لطفا ازادم کنید ،من چیکارکردم؟
که یهو..
ₚ₃
در سیاه رنگ باز شد و دو مرد غول پیکر وارد اتاقم شدن و با دیدن بدن و عضله های قوی دو مرد ترس شدیدی وارد بدنم شد اما سعی کردم که ترسم رو نشون ندم،یکی از انها با لحن جدی و خشنی گفت:زود باش هرکجا میریم دنبالمون بیا
فیلیکس: ازم چی میخوایین؟چرا منو اوردین اینجا؟
مرد دیگر با صدای بلندی داد زدو گفت: گفت که دنبالمون بیا نشنیدی؟!
باشنیدن داد مرد غول پیکر متقابلم چشمانم رو بستم و ترس شدیدتر از قبل بهم وارد شد ..
دستم را با عصبانیت گرفت و به سمت اتاق بزرگتر از قبلی برد
فیلیکس: ولم کن هق ...هق...هق ولم کن
به سمت اتاق پرتم کرد و با لحن عصبی لب زد:
×حالا مثل بچه های خوب منتظر باش تا رئیس بیاد باشه کوچولو؟
و از اتاق خارج شد و اتاق رو قفل کرد به طرف در رفتم و سعی کردم که بازش کنم و با صدای اشکی داد زدم: لطفا ازادم کنید ،من چیکارکردم؟
که یهو..
۳.۵k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.