(پارت35)
کوک*ویو
ديدم.....
دیدم که ا.ت هستش وقتی درو باز کردم.
دیدم گریه کرده،سریع اومد بغلم.
منم بغلش کردم محکم.
ا.ت*ویو
رفتم خونه جانکوک دروباز کرد.
منو که دید رفتم محکم بغلش کردم.
اونهم همکاری کرد و بغلم کرد.
کوک*ویو
خیلی حس خوبی داشتم.
که ا.ت بغلم کرده درو بستم.
و اومدیم داخل گفتم
کوک:چی شد؟
ا.ت:دلم برات تنگ شده بود
کوک:مگه من و داخل مدرسه ندیده بودی
ا.ت:یه چیزی باید بهت بگم..
کوک:بگو
ا/ت:من عاشقت شدم بیشتر از هر چیز
کوک:چی؟
ا/ت:راست میگم باور کن
کوک:منم خیلی عاشقتم ا.ت
ا.ت:واقعا
کوک:اره،خیلی دوست دارم(با گریه)
ا.ت:نفهمیدم کی شد
کوک:منم،نفهمیدم یهو دیدم عاشق شدم.
ا.ت:میشه امروز کلاً خونه ی تو باشم
کوک:چرا که نه حتما این چه سوالی هست
ا.ت:ممنونم.
کوک:یه چیز بگم ا.ت
ا.ت:بگو
کوک:من جیمین و کشتم وقتی داشتم در مورد این موضوع با وی صحبت میکردم یونجون شنید و گفت اگر به ا.ت نزدیک بشی به همه این موضوع رو میگم
ا.ت:چی؟
کوک:اره(با گریه)
ا.ت:بخاطر همین امروز باهام سرد رفتار کردی
کوک:اره
ا.ت:تو جیمین کشتی کوک
کوک:اره،این سگ پشیمونم(با گریه)
ا.ت:یونا عاشقش بود ولی
کوک:اره میدونستم
ديدم.....
دیدم که ا.ت هستش وقتی درو باز کردم.
دیدم گریه کرده،سریع اومد بغلم.
منم بغلش کردم محکم.
ا.ت*ویو
رفتم خونه جانکوک دروباز کرد.
منو که دید رفتم محکم بغلش کردم.
اونهم همکاری کرد و بغلم کرد.
کوک*ویو
خیلی حس خوبی داشتم.
که ا.ت بغلم کرده درو بستم.
و اومدیم داخل گفتم
کوک:چی شد؟
ا.ت:دلم برات تنگ شده بود
کوک:مگه من و داخل مدرسه ندیده بودی
ا.ت:یه چیزی باید بهت بگم..
کوک:بگو
ا/ت:من عاشقت شدم بیشتر از هر چیز
کوک:چی؟
ا/ت:راست میگم باور کن
کوک:منم خیلی عاشقتم ا.ت
ا.ت:واقعا
کوک:اره،خیلی دوست دارم(با گریه)
ا.ت:نفهمیدم کی شد
کوک:منم،نفهمیدم یهو دیدم عاشق شدم.
ا.ت:میشه امروز کلاً خونه ی تو باشم
کوک:چرا که نه حتما این چه سوالی هست
ا.ت:ممنونم.
کوک:یه چیز بگم ا.ت
ا.ت:بگو
کوک:من جیمین و کشتم وقتی داشتم در مورد این موضوع با وی صحبت میکردم یونجون شنید و گفت اگر به ا.ت نزدیک بشی به همه این موضوع رو میگم
ا.ت:چی؟
کوک:اره(با گریه)
ا.ت:بخاطر همین امروز باهام سرد رفتار کردی
کوک:اره
ا.ت:تو جیمین کشتی کوک
کوک:اره،این سگ پشیمونم(با گریه)
ا.ت:یونا عاشقش بود ولی
کوک:اره میدونستم
۸.۸k
۰۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.