فیک کوک
پوستر فیک و عوض کردم 💜
راوی ویو
دختر داستان ما به سمت ددی داستان میره و
+اومممم
-(توجهی نمیکنه )
(قابل توجه موچی هنوز نیومده )
+هی
-هوم ؟ (یه نگاه خمار بهش میکنه )
+میگم ددیم شو
-جان ؟
+حرفم آنقدر گیج کننده بود (تنه میزنه )
-میخوای ددیت باشم ؟
و لیایی که تو حال خودش نبود و سوال کوک رو نفهمید و کوکی که مجبور به تکرار سوالش شد
-میگم میخوای ددیت باشم( با نیشخند و صدای بلند تر )
+هااا ، ارههه ( خنده کیوت )
+خب من دیگه میرم بای بای ددی
کوک با خودش به خنگی دخترک خندید و دلش براش ضعف رفت
و بعد از چند ساعت خوشگذرانی لیا و دوستاش تصمیم به رفتن کردن ولی لیا هیچ وقت متوجه نگاه های تیز ددی جدیدش نشد
…27.April ساعت 10:12
لیا ویو
اههه چقدر سرم درد میکنه اوففف ساعت چنده
+چییییی وایسا ببینم این که داره ساعت ۱۰ و ربع رو نشون میده وایسا وایسا ببینم امروز چند شنبس
و به سمت گوشیم حمله ور میشم وقتی که نوشته رو گوشیم رو میخونم شاخ در میارم دقیقا یه ساعت از زمان کاریم گذشته و من هیچ گوهی نخوردم الان باید چه گوهی بخورم قطعا نرفته بیرونم میکنه اوففف و به سرعت به سمت حموم رفتم و یه پوش ده مینی گرفتم و اومدم بیرون و یه آرایش ملایم کردم یه لباس هم برداشتم ولی ار شانس خوب من قهوه ای که آماده کرده بودم زرتی ریخت رو لباسم و گوه کشیدم و محور به عوض کردنش شدم
… ساعت 11:03
با خودم هی می گفتم چرا من خر باید برم بار اونم کی شبی که فرداش باید برم سر کار اخ چانلی اخ که وقتی برگشتم تیکه تیکت میکنم و کیدمت به لوسی تا بخوردت البته آنقدر تلخی که تفت میکنه بیرون
و وارد شرکت شدم و به سمت یه خانمی رفتم ازش پرسیدم
+ببخشید خانم من امروز روز اول کاریمه به عنوان منشی آقای جئون
! ااا درسته فقط خیلی دیر اومدین
باید یه دروغی سر هم کنم
+درسته راهم یکم دور بود و گم کرده بودم شرکت رو
!حالا اشکال نداره همراهم بیاین
+ممنونم
! رئیس
؟بله
!خانم جانگ لیا اومدن منشی جدیدتون
؟ بگو بیاد داخل
و وقتی اجازه رو ازش گرفتم وارد شدم و …
ᴸᴵᴷᴱ:10
✿✿✿✿✿✿✿✿✿
fᴼᴸᴸᴼᵂᴱᴿˢ:126
✿✿✿✿✿✿✿✿✿
راوی ویو
دختر داستان ما به سمت ددی داستان میره و
+اومممم
-(توجهی نمیکنه )
(قابل توجه موچی هنوز نیومده )
+هی
-هوم ؟ (یه نگاه خمار بهش میکنه )
+میگم ددیم شو
-جان ؟
+حرفم آنقدر گیج کننده بود (تنه میزنه )
-میخوای ددیت باشم ؟
و لیایی که تو حال خودش نبود و سوال کوک رو نفهمید و کوکی که مجبور به تکرار سوالش شد
-میگم میخوای ددیت باشم( با نیشخند و صدای بلند تر )
+هااا ، ارههه ( خنده کیوت )
+خب من دیگه میرم بای بای ددی
کوک با خودش به خنگی دخترک خندید و دلش براش ضعف رفت
و بعد از چند ساعت خوشگذرانی لیا و دوستاش تصمیم به رفتن کردن ولی لیا هیچ وقت متوجه نگاه های تیز ددی جدیدش نشد
…27.April ساعت 10:12
لیا ویو
اههه چقدر سرم درد میکنه اوففف ساعت چنده
+چییییی وایسا ببینم این که داره ساعت ۱۰ و ربع رو نشون میده وایسا وایسا ببینم امروز چند شنبس
و به سمت گوشیم حمله ور میشم وقتی که نوشته رو گوشیم رو میخونم شاخ در میارم دقیقا یه ساعت از زمان کاریم گذشته و من هیچ گوهی نخوردم الان باید چه گوهی بخورم قطعا نرفته بیرونم میکنه اوففف و به سرعت به سمت حموم رفتم و یه پوش ده مینی گرفتم و اومدم بیرون و یه آرایش ملایم کردم یه لباس هم برداشتم ولی ار شانس خوب من قهوه ای که آماده کرده بودم زرتی ریخت رو لباسم و گوه کشیدم و محور به عوض کردنش شدم
… ساعت 11:03
با خودم هی می گفتم چرا من خر باید برم بار اونم کی شبی که فرداش باید برم سر کار اخ چانلی اخ که وقتی برگشتم تیکه تیکت میکنم و کیدمت به لوسی تا بخوردت البته آنقدر تلخی که تفت میکنه بیرون
و وارد شرکت شدم و به سمت یه خانمی رفتم ازش پرسیدم
+ببخشید خانم من امروز روز اول کاریمه به عنوان منشی آقای جئون
! ااا درسته فقط خیلی دیر اومدین
باید یه دروغی سر هم کنم
+درسته راهم یکم دور بود و گم کرده بودم شرکت رو
!حالا اشکال نداره همراهم بیاین
+ممنونم
! رئیس
؟بله
!خانم جانگ لیا اومدن منشی جدیدتون
؟ بگو بیاد داخل
و وقتی اجازه رو ازش گرفتم وارد شدم و …
ᴸᴵᴷᴱ:10
✿✿✿✿✿✿✿✿✿
fᴼᴸᴸᴼᵂᴱᴿˢ:126
✿✿✿✿✿✿✿✿✿
۹.۷k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.