فقط یک دختر ۱۵ ساله. ( پارت ۷)
ویوی راوی
وقتی کارشون باهم تموم شد رفتن او ۳ نفر صبحنشون خوردن رفتن حموم ولباس پوشیدن
و ملیسا موهاشو باز گذاشت مثل پارمیس ولی اترین و روشا موهاشنو فر فری کردن و یه جورایی بامزه شده بودن و حاضر شدن رفتن بیرون تا برن بلیت کنسرت بگیرن که یهو شوگا میاد سمتشان و میگه :سلام فکر کنم شما همو ۴ نفر نبودید امضا بگیرد من گفتم:من که امضا نمیخواستم که یهو روشا و ملیساو اترین باهم گفتند:این احمق ول ما ازت امضا میخوایم با کلی ذوق شوگا امضا زد براشون تو یه برگه که شوگا گفت :حالا این را آمدید نیاز نیست بلیط بخرید مجانی بیاد ماهم از خدامون بود گفتیم باشه و من گفتم: پس ساعت چند بیایم گفتن ساعت ۸ گفتیم :باشه
به ساعت یک نگاهی کردم و گفتم ساعت که ۵ اووووو حالا سه ساعت دیگس به شوگا گفتیم:ممیبینیمت گفت :باشه تا فعلا🖐
رفتیم نشستیم تو پارک که دیدیم یکی که واقعا گوگولی بود از کنارمون رد شد با داداشش یه اترین گفت اون جونکوکه و اونم برادر کوچیکه اش من گفتم :واقعا اترین گفت :مگه من تو این وضعیت با تو شوخی دارم گفتم نه. یعنی آره 😁
وقتی کارشون باهم تموم شد رفتن او ۳ نفر صبحنشون خوردن رفتن حموم ولباس پوشیدن
و ملیسا موهاشو باز گذاشت مثل پارمیس ولی اترین و روشا موهاشنو فر فری کردن و یه جورایی بامزه شده بودن و حاضر شدن رفتن بیرون تا برن بلیت کنسرت بگیرن که یهو شوگا میاد سمتشان و میگه :سلام فکر کنم شما همو ۴ نفر نبودید امضا بگیرد من گفتم:من که امضا نمیخواستم که یهو روشا و ملیساو اترین باهم گفتند:این احمق ول ما ازت امضا میخوایم با کلی ذوق شوگا امضا زد براشون تو یه برگه که شوگا گفت :حالا این را آمدید نیاز نیست بلیط بخرید مجانی بیاد ماهم از خدامون بود گفتیم باشه و من گفتم: پس ساعت چند بیایم گفتن ساعت ۸ گفتیم :باشه
به ساعت یک نگاهی کردم و گفتم ساعت که ۵ اووووو حالا سه ساعت دیگس به شوگا گفتیم:ممیبینیمت گفت :باشه تا فعلا🖐
رفتیم نشستیم تو پارک که دیدیم یکی که واقعا گوگولی بود از کنارمون رد شد با داداشش یه اترین گفت اون جونکوکه و اونم برادر کوچیکه اش من گفتم :واقعا اترین گفت :مگه من تو این وضعیت با تو شوخی دارم گفتم نه. یعنی آره 😁
۲.۶k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.