بازی عشق شیطان پارت ۱۰
☆P. . . 10☆
کارلو: عا بله خیلی ممنونم پدر.
بعدش گوشیو قطع کرد...
یه جون: چیشد چی گفت؟!
کارلو: مشکلی نداره.
سوهو: چی؟
مین سو: فازش چی بود؟ فکر کردم که نمیزاره.
لوکا: فازش هر چی بود مهم اینه که قبول کرده.
مین سو: به خیر گذشتا.
سوهو: دقیقا.
یه جون(به ایتالیایی): حالا قضیه اونی که لوکا رو تعقیب میکرد چی میشه قعطا کار هانوله؟
سوهو: چرا داری به جای کره ای، ایتالیایی حرف میزنی؟
یه جون(ایتالیایی): بهتره کسی نفهمه که داریم در مورد چی صحبت میکنیم حتی اگه یکی از جلوی در هم رد بشه ممکنه بشنوه.
لوکا(ایتالیایی): راست میگه.
کارلو(ایتالیایی): بدون شک کار خود هانوله.
سوهو(ایتالیایی): اونو ول کنید الان باید یه جوری اون جاسوسه رو بگیریم.
مین سو(ایتالیایی): اگه بگیریمش، میفهمیم که از طرف کی بود.
لوکا(ایتالیایی): چطوره که امشب من دوباره به یه جای خلوت و دور افتاده برم؟ ممکنه بازم بیاد.
کارلو(ایتالیایی): ماهم باید مخفیانه اون دورو برا باشیم تا بگیرمش...
پرش زمانی به شب ویو کارلو:
آماده شدیم که بریم...
لوکا از راه اصلی رفت ماهم از راه های فرعی رفتیم وقتی رسیدیم به اون نقطه ای که میخواستیم هممون به جز لوکا مخفی شدیم...
طبق برنامه مون اون دوباره اومده بود...
اینبار قصد داشت به لوکا آسیب بزنه داشت از پشت بهش نزدیک میشد...
رفتیم جلو و یه جون از پشت گرفتش...
بیهوشش کردیم و بردیمش به مخفیگاهمون...
به صندلی بسته بودیمش...
بعد چند ساعتی به هوش اومد...
جاسوس&
&: برای چی منو گرفتین.
لوکا: برای چی داشتی منو تعقیب میکردی؟
&: فک کردین به همین راحتیا تا بپرسین جواب میدم؟!
مین سو: به هر حال که زبون آدم حالیت نمیشه.
که بعدش به چندتا از افرادم اشاره کردم که بیان شکنجه اش کنن...
افراد *
کارلو: به بدترین روش خودمون انجامش بدین.
*: بله قربان.
بعدش ما رفتیم یکم عقب تر وایسادیم...
مین سو: معلومه از اوناییه که به این راحتیا حرف نمیزنه.
یه جون: کیه که بتونه جلوی باندی که در بین مافیا ها رتبه دوم رو داره دووم بیاره.
کارلو(با پوزخند): بزودی به رتبه اول میرسیم.
یک ساعت بعد:
تمام این یک ساعت داشتن شکنجه اش میکردن...
تقریبا دیگه داشت به حرف میومد...
یه جون: حالا زر میزنی یا نه؟
&: هی تو(با اشاره به کارلو).
کارلو: هی تو؟ فک نمی کنی باید مودبانه تر حرف بزنی؟
&: شنیدم که دوست دختر داری.
کارلو: خب که چی به تو چه ربطی داره؟
&:دیدمش خوشگله به درد رئیسمون میخوره.
سریع کراوتشو گرفتم و دور دستم پیچوندم...
کارلو: جرعت داری یه بار دیگه راجبش حرف بزن.
سوهو: بگو از طرف کی هستی؟
&: مین جون از طرف هانول بهم گفت که اینکارو کنم امشبم قرار بود کار این آقا رو تموم کنم.
لوکا(ایتالیایی): صبر کن...مین جون که از افراد ژوئن...
سوهو(ایتالیایی): چطور ممکنه!
کارلو: عا بله خیلی ممنونم پدر.
بعدش گوشیو قطع کرد...
یه جون: چیشد چی گفت؟!
کارلو: مشکلی نداره.
سوهو: چی؟
مین سو: فازش چی بود؟ فکر کردم که نمیزاره.
لوکا: فازش هر چی بود مهم اینه که قبول کرده.
مین سو: به خیر گذشتا.
سوهو: دقیقا.
یه جون(به ایتالیایی): حالا قضیه اونی که لوکا رو تعقیب میکرد چی میشه قعطا کار هانوله؟
سوهو: چرا داری به جای کره ای، ایتالیایی حرف میزنی؟
یه جون(ایتالیایی): بهتره کسی نفهمه که داریم در مورد چی صحبت میکنیم حتی اگه یکی از جلوی در هم رد بشه ممکنه بشنوه.
لوکا(ایتالیایی): راست میگه.
کارلو(ایتالیایی): بدون شک کار خود هانوله.
سوهو(ایتالیایی): اونو ول کنید الان باید یه جوری اون جاسوسه رو بگیریم.
مین سو(ایتالیایی): اگه بگیریمش، میفهمیم که از طرف کی بود.
لوکا(ایتالیایی): چطوره که امشب من دوباره به یه جای خلوت و دور افتاده برم؟ ممکنه بازم بیاد.
کارلو(ایتالیایی): ماهم باید مخفیانه اون دورو برا باشیم تا بگیرمش...
پرش زمانی به شب ویو کارلو:
آماده شدیم که بریم...
لوکا از راه اصلی رفت ماهم از راه های فرعی رفتیم وقتی رسیدیم به اون نقطه ای که میخواستیم هممون به جز لوکا مخفی شدیم...
طبق برنامه مون اون دوباره اومده بود...
اینبار قصد داشت به لوکا آسیب بزنه داشت از پشت بهش نزدیک میشد...
رفتیم جلو و یه جون از پشت گرفتش...
بیهوشش کردیم و بردیمش به مخفیگاهمون...
به صندلی بسته بودیمش...
بعد چند ساعتی به هوش اومد...
جاسوس&
&: برای چی منو گرفتین.
لوکا: برای چی داشتی منو تعقیب میکردی؟
&: فک کردین به همین راحتیا تا بپرسین جواب میدم؟!
مین سو: به هر حال که زبون آدم حالیت نمیشه.
که بعدش به چندتا از افرادم اشاره کردم که بیان شکنجه اش کنن...
افراد *
کارلو: به بدترین روش خودمون انجامش بدین.
*: بله قربان.
بعدش ما رفتیم یکم عقب تر وایسادیم...
مین سو: معلومه از اوناییه که به این راحتیا حرف نمیزنه.
یه جون: کیه که بتونه جلوی باندی که در بین مافیا ها رتبه دوم رو داره دووم بیاره.
کارلو(با پوزخند): بزودی به رتبه اول میرسیم.
یک ساعت بعد:
تمام این یک ساعت داشتن شکنجه اش میکردن...
تقریبا دیگه داشت به حرف میومد...
یه جون: حالا زر میزنی یا نه؟
&: هی تو(با اشاره به کارلو).
کارلو: هی تو؟ فک نمی کنی باید مودبانه تر حرف بزنی؟
&: شنیدم که دوست دختر داری.
کارلو: خب که چی به تو چه ربطی داره؟
&:دیدمش خوشگله به درد رئیسمون میخوره.
سریع کراوتشو گرفتم و دور دستم پیچوندم...
کارلو: جرعت داری یه بار دیگه راجبش حرف بزن.
سوهو: بگو از طرف کی هستی؟
&: مین جون از طرف هانول بهم گفت که اینکارو کنم امشبم قرار بود کار این آقا رو تموم کنم.
لوکا(ایتالیایی): صبر کن...مین جون که از افراد ژوئن...
سوهو(ایتالیایی): چطور ممکنه!
۱.۸k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.