سناریو
سناریو از ران ا/ت هس غمگینه درخواستی
از زبان ا/ت
امروز بیدار شدم مثل اینکه ران بازم
نیومده خونه*نسخه بونتن*رفتم دستو صورتمو شستم بعد رفتم یکم صبحونه درست کردم
خوردم گوشیمو ور داشتم دیدم ران نوشته بود امروز
جلسه داره مثل همیشه دیر میاد خونهمنم حوصلم
سر رفت رفتم بیرون یکم خرید کردم برگشتم خونه وقتی وارد خونه شدم تنم لرزید چند نفر تو خونه بودن تا منو دیدن اسلحه در اوردن گرفتن سمتم من خشکم زده بود یهو صداس شلیک اومد وایسا چی چرا من هیچیم نشده دیدم اون چند نفر تیر خوردن یهو ب حال خودم اومدم دیدم ران پیشمه اون اونارو زد سریع بغلش کردم ران با صدای نگران گفت
ران-ا/ت حالت خوبه چیزیت نشده اون تمه ها که زخمیت نکردن.
منم خواستم چیزی بگم که احساس کردم سرم درد میکنه دستو گرفتم بالا سرم دیدم داره خون میاد بعد نمیدونم چرا واقعا گریم گرفت بعد بیهوش شدم
ویو ران
یهو دیدم ا/ت غش کرد سریع بلندش کردم بردمش بیمارستان دکترا گفتن وضعش خیلی بد هست چند روز گذشت ا/ت حالش بهتر شد ولی بیهوش بود یهو دیدم دکتر اومده سمتم دکتر-شما چه نصبتی دارید با ا/ت ا/ف گفتم من دوس پسرشم دکتر گفت تسلیت میگم منم اشکام شروع شد ریختن چطور همیچین اتفاقی افتاد یعنی چی امکان نداره اون هق اون همین الان هق میاد پیشم نه نه الان بغلم میکنه میگه هق هیچی نشده باور نمیکنممم
2سال بعد
زبان ران
امروز دارم میرم ا/تم رو ببینم از اون گل های مورد علاقش گرفتم
از زبان من
اون رفت سرقبر ا/تش دوباره نگهبانای قبرستون مجبور شدن بزور ببرنش بیرون و اون هروز میره اونجا که پرنسسش اونجا احساس تنهایی نکنه میدونی شاید واقعا ی روز بهم میرسیدن خب کاتتتتتتتتتتت
ران-زهرمار
استار-چیه خووو خسته شدممم
ران-توفقت سناریو شو نوشتی من زحمت کشیدمااا
استار-ببند بادمجون
ا/ت-*درحال فشاری خوردن
خب چطور بود میدونم بد نوشتم ولی خب دیگه بم بگید چ حسی دارع چن روز دیگه میخوای بری مدرسه
از زبان ا/ت
امروز بیدار شدم مثل اینکه ران بازم
نیومده خونه*نسخه بونتن*رفتم دستو صورتمو شستم بعد رفتم یکم صبحونه درست کردم
خوردم گوشیمو ور داشتم دیدم ران نوشته بود امروز
جلسه داره مثل همیشه دیر میاد خونهمنم حوصلم
سر رفت رفتم بیرون یکم خرید کردم برگشتم خونه وقتی وارد خونه شدم تنم لرزید چند نفر تو خونه بودن تا منو دیدن اسلحه در اوردن گرفتن سمتم من خشکم زده بود یهو صداس شلیک اومد وایسا چی چرا من هیچیم نشده دیدم اون چند نفر تیر خوردن یهو ب حال خودم اومدم دیدم ران پیشمه اون اونارو زد سریع بغلش کردم ران با صدای نگران گفت
ران-ا/ت حالت خوبه چیزیت نشده اون تمه ها که زخمیت نکردن.
منم خواستم چیزی بگم که احساس کردم سرم درد میکنه دستو گرفتم بالا سرم دیدم داره خون میاد بعد نمیدونم چرا واقعا گریم گرفت بعد بیهوش شدم
ویو ران
یهو دیدم ا/ت غش کرد سریع بلندش کردم بردمش بیمارستان دکترا گفتن وضعش خیلی بد هست چند روز گذشت ا/ت حالش بهتر شد ولی بیهوش بود یهو دیدم دکتر اومده سمتم دکتر-شما چه نصبتی دارید با ا/ت ا/ف گفتم من دوس پسرشم دکتر گفت تسلیت میگم منم اشکام شروع شد ریختن چطور همیچین اتفاقی افتاد یعنی چی امکان نداره اون هق اون همین الان هق میاد پیشم نه نه الان بغلم میکنه میگه هق هیچی نشده باور نمیکنممم
2سال بعد
زبان ران
امروز دارم میرم ا/تم رو ببینم از اون گل های مورد علاقش گرفتم
از زبان من
اون رفت سرقبر ا/تش دوباره نگهبانای قبرستون مجبور شدن بزور ببرنش بیرون و اون هروز میره اونجا که پرنسسش اونجا احساس تنهایی نکنه میدونی شاید واقعا ی روز بهم میرسیدن خب کاتتتتتتتتتتت
ران-زهرمار
استار-چیه خووو خسته شدممم
ران-توفقت سناریو شو نوشتی من زحمت کشیدمااا
استار-ببند بادمجون
ا/ت-*درحال فشاری خوردن
خب چطور بود میدونم بد نوشتم ولی خب دیگه بم بگید چ حسی دارع چن روز دیگه میخوای بری مدرسه
۴.۶k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.