part 15

part 15


بورا:ا.ت داری نگرانم میکنی
ا.ت:هی هی من آرومم نگران نباش باشه؟
بورا:باشه
ا.ت:راستی بیا بریم پایین مامانم کارمون داره
بورا:باشه بریم
با بورا رفتیم پایین مامانم روی مبل ریلکس کرده بود رفتم بالا سرش آروم صداش زدم
ا.ت:مامان......مامان(آروم) ماااامااااان(بلند)
که مامانم از جاش پرید
م.ا:وایی دختر سکته قلبی مغزی رو باهم کردم
ا.ت:ببخشید اممم کارمون داشتی؟
م.ا:آره بیایین بشینید کارتون دارم
منو بورا نشستیم روبرو مامانم
ا.ت:خب میشنویم
م.ا:خب ا.ت آخره هفته تولدته مگه نه؟
ا.ت:آره
م.ا:خب پس میشه فردا از امشب خودتونو آماده کنید چون اینجا قراره پر بشه از مافیا
ا.ت:تولد منه مافیا ها میخوان بیان اینجا چیکار؟
م.ا:درخواست بابات بوده خب لباس داریدبرای فردا شب؟
بورا:آره امروز کلی لباس خریدیم
م.ا:عالیه خب من کارم باهاتون تموم شد
ا.ت:باشه
بلند شدم رفتم توی آشپزخونه تا یه چیزی درست کنم با بورا بخوریم
داشتم وسایل لازم رو آماده میکردم که بورا هم اومد به کمک هم غذارو درست کردیم خوردیم و بعد آشپزخونه رو تمیز کردیم
ا.ت:آییی کمرم درد میکنه
بورا:بیا بریم بالا فیلم ببینیم
ا.ت:بی احساس
بورا:حرف نباشه
ا.ت:پرو
بورا:خودتی
ا.ت:ول کن بیا بریم
بورا:بریم
رفتیم سمت اتاق وارد اتاق شدیم بورا رفت روی تخت نشست منم یه فیلم انتخاب کردم نشستیم دیدیم که........
ادامه دارد

شرط:
لایک بالای 6
کامنت بالای 8
منتظرم😎 ❤