وقتی عضو هشتمی و
وقتی عضو هشتمی و
پارت ۱۱
ات ویو
سفارش ها اومد و جیهوپ گفت
بخوریم که بهدش باید بریم یه جایی
منم چون رژیم بودم خیلی نخوردم و جیهوپ یکم بیشتر از من خورد
من میخواستم برم حساب کنم که جیهوپ گفت من حساب میکنم رفت حساب کرد و اومد
راه افتادیم ... ولی نمیدونم کجا داشتیم میرفتیم
رفتیم و رسیدیم به اون پله ای که میشد از بالاش کل شهر رو دید خیلییی وقت بود که اونجا نرفته بودم خیلی خلوت بود جیهوپ گفت چند لحظه میره و بر میگرده
منم از پله ها رفتم بالا
پاهام پشتت زخم شده بود و یکمم تعادلم رو تو راه رفتن از دست دادم چون به کفش پاشنه بلند خیلی عادت نداشتم ولی اهمیتی ندادم و رفتم بالا ی اون پله ها وایسادم و یاد کار آموزیم افتادم همونطور که باد روحمو جسممو موهامو لمس میکرد
خاطراتم مرور شد
فلش بک به دوران کار آموزی
+:هق هق
÷دنست افتضاحهه خوندت افتضاحه آخه کی یه ایرانی که مادر و پدرم هم نداره رو کار آموز میکنن (داد)
+هق هق قول میدن درستش کنم ببخشید هق هق
÷گمشو بیرونننن(داد)
ویو تی ام (نویسنده)
ات از کمپانی زد بیرونو و با گریه به سمت جایی نامعلوم رفت که یهو رسید به همون پله رفت و بالاش وایساد خیلی بهش آرامش میداد و هر دفعه که ناراحت میشد یا بهش سخت میگذشت میرفت روی اون پل اما وقتی که با بنگتن دبیو کرد خیلیی سرش شلوغ بود
خیلی بهش سخت میگذشت ولی نمیتونست بره بالای اون پله
زمان حال
ات ویو
با مرور شدن اون خاطرات قطره اشکی روی گونه ام چکید باد یکم تند تر شد
و لای موهام جریان داشت
جیهوپ ویو
به ات گفتم یه لحظه میرم و سریعا میام
رفتم گل فروشی و یه گل گرفتم
رفتم به سمت همون پله ها که دیدم موهای ات تو باد داشت تکون میخورد و چقدررر خوشگل شده بود همونجا ازش عکس گرفتم دسته گل رو پشتم قایم
کردم رفتم ات رو صدا زدم سریع صورتش رو پاک کرد انگار که گریه کرده بود ازش پرسیدم خوبه یا نه گفت خوبم
و فقط یاد گذشته اش افتاده
منم همونجا دست گل رو از پشتم در آوردم و ......
خماریی عی خماریییییی😂😂😂😂
پارت ۱۱
ات ویو
سفارش ها اومد و جیهوپ گفت
بخوریم که بهدش باید بریم یه جایی
منم چون رژیم بودم خیلی نخوردم و جیهوپ یکم بیشتر از من خورد
من میخواستم برم حساب کنم که جیهوپ گفت من حساب میکنم رفت حساب کرد و اومد
راه افتادیم ... ولی نمیدونم کجا داشتیم میرفتیم
رفتیم و رسیدیم به اون پله ای که میشد از بالاش کل شهر رو دید خیلییی وقت بود که اونجا نرفته بودم خیلی خلوت بود جیهوپ گفت چند لحظه میره و بر میگرده
منم از پله ها رفتم بالا
پاهام پشتت زخم شده بود و یکمم تعادلم رو تو راه رفتن از دست دادم چون به کفش پاشنه بلند خیلی عادت نداشتم ولی اهمیتی ندادم و رفتم بالا ی اون پله ها وایسادم و یاد کار آموزیم افتادم همونطور که باد روحمو جسممو موهامو لمس میکرد
خاطراتم مرور شد
فلش بک به دوران کار آموزی
+:هق هق
÷دنست افتضاحهه خوندت افتضاحه آخه کی یه ایرانی که مادر و پدرم هم نداره رو کار آموز میکنن (داد)
+هق هق قول میدن درستش کنم ببخشید هق هق
÷گمشو بیرونننن(داد)
ویو تی ام (نویسنده)
ات از کمپانی زد بیرونو و با گریه به سمت جایی نامعلوم رفت که یهو رسید به همون پله رفت و بالاش وایساد خیلی بهش آرامش میداد و هر دفعه که ناراحت میشد یا بهش سخت میگذشت میرفت روی اون پل اما وقتی که با بنگتن دبیو کرد خیلیی سرش شلوغ بود
خیلی بهش سخت میگذشت ولی نمیتونست بره بالای اون پله
زمان حال
ات ویو
با مرور شدن اون خاطرات قطره اشکی روی گونه ام چکید باد یکم تند تر شد
و لای موهام جریان داشت
جیهوپ ویو
به ات گفتم یه لحظه میرم و سریعا میام
رفتم گل فروشی و یه گل گرفتم
رفتم به سمت همون پله ها که دیدم موهای ات تو باد داشت تکون میخورد و چقدررر خوشگل شده بود همونجا ازش عکس گرفتم دسته گل رو پشتم قایم
کردم رفتم ات رو صدا زدم سریع صورتش رو پاک کرد انگار که گریه کرده بود ازش پرسیدم خوبه یا نه گفت خوبم
و فقط یاد گذشته اش افتاده
منم همونجا دست گل رو از پشتم در آوردم و ......
خماریی عی خماریییییی😂😂😂😂
۳.۱k
۰۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.