برادر غیرتی من p10
توجه امکان حر خوردن از خنده هشدار داده شد😂
صبح
ا.ت:هوی لیا پاشو بریم دیر میشه(خوابالو)
لیا:گمشو تا نزدم صدا صگ بدی
ا.ت:لیاقت میخواد که تو نداری گمشو پاشو تا کتک نخوردی
لیا:ایشالا سر تخته بشورمت بذار بخوابم نمیرم دانشگاه
ا.ت: عه نمیری پا میشی یا به کوک بگم
لیا:من گوه بخورم با دهن هیترا نرم دانشگاه
ا.ت:اوهوم
یهو در باز شد
ا.ت: یاشلوار کردی تهیونگ یا حضرت نارنگی
کوک:یا حضرت بم چرا این شکلیه موهاتون
ا.ت:حیوون بهت یاد ندادن اومدنی داخل در بزنی
کوک:نگه برای ورود به باغ وحش هم اجازه میگیرن
ا.ت:البته گناه داری حیوون ها که بلد نیستن در بزنن البته فهم یه خر از تو بیشتره
(چقدر داره گوه میخوره با دهن هیترا یکاری کنم خون گریه کنه ها به😒 )
کوک:عه من حیوونم پس پاستیل هات مساوی با شکم من
ا.ت:اوکی حالا گمشو بیرون
کوک:باش بابا
رفت بیرون
لیا:این داداش خر من و تو آخر پیرمون میکنن
رفتن کارای مربوطه رو انجام دادن و اومدن سر سفره
ا.ت:عه یونگی سلام
جیمین:تو چه غلطی کردی یونگیییی(داد)
یونگی:به من چه
لیا:دوباره جیشده؟
کوک:این یونگی همه جزوه های امتحان رو انداخته و در رفته ولی بجای اینکه جزوه هارو نجات بده نارنگی هارو نجات داده (کفری)
ا.ت و لیا:😐😐
یونگی:اههههه آخه جون نارنگی هام در خطر بود
لیا:ا.ت یه شوخی میکنم با کوک فیلم بگیر اروم(اروم)
ا.ت:بلش(اروم)
لیا:کوککک خیلی دوست دارم اگه نبودی میمردم
کوک:واقا چه عالی چون منم این حس رو نسبت به شیر موز هام دارم
لیا:خاک تو سرت قطع کن ا.ت بی لیاقت بیشعور کونی خر الاغ
کوک:چش شد ؟
ا.ت:واقا برات متاسفیم
یونگی:کوک در کت میکنم منم این حس رو به نارنگی هام دارم
جیمین:آره منم این حس رو نسبت به موچی هام
ا.ت و لیا حاظر شدن و یه لباس خوشگللل پوشیدن وپیاده رفتن جلوی در میا داشتن ۳ نفری میرفتن که دیدن ماشین جیمین و دیدن
جیمین:بیاد بالا
ا.ت:(چش غره)
کوک:دیوونه هاپاشید سوار شید
لیا:(چش غره)
یونگی:حداقل تو بیا سوار شو میا
میا:صیک*تیر بابا
یونگی:امروز عجیب نیستن اینا
جیمین و کوک:عجیب که بودن کصخل شدن 😐
رفتن و رسیدن که دیدن ا.ت و لیا و میا دارن با لیمین هو و جک و جکسون حرف میزنن
(کوک و جیمین و یونگی با اون ۳ تا مشکل دارن همشون از هم بدشون میاد)
رفتن جلو
صبح
ا.ت:هوی لیا پاشو بریم دیر میشه(خوابالو)
لیا:گمشو تا نزدم صدا صگ بدی
ا.ت:لیاقت میخواد که تو نداری گمشو پاشو تا کتک نخوردی
لیا:ایشالا سر تخته بشورمت بذار بخوابم نمیرم دانشگاه
ا.ت: عه نمیری پا میشی یا به کوک بگم
لیا:من گوه بخورم با دهن هیترا نرم دانشگاه
ا.ت:اوهوم
یهو در باز شد
ا.ت: یاشلوار کردی تهیونگ یا حضرت نارنگی
کوک:یا حضرت بم چرا این شکلیه موهاتون
ا.ت:حیوون بهت یاد ندادن اومدنی داخل در بزنی
کوک:نگه برای ورود به باغ وحش هم اجازه میگیرن
ا.ت:البته گناه داری حیوون ها که بلد نیستن در بزنن البته فهم یه خر از تو بیشتره
(چقدر داره گوه میخوره با دهن هیترا یکاری کنم خون گریه کنه ها به😒 )
کوک:عه من حیوونم پس پاستیل هات مساوی با شکم من
ا.ت:اوکی حالا گمشو بیرون
کوک:باش بابا
رفت بیرون
لیا:این داداش خر من و تو آخر پیرمون میکنن
رفتن کارای مربوطه رو انجام دادن و اومدن سر سفره
ا.ت:عه یونگی سلام
جیمین:تو چه غلطی کردی یونگیییی(داد)
یونگی:به من چه
لیا:دوباره جیشده؟
کوک:این یونگی همه جزوه های امتحان رو انداخته و در رفته ولی بجای اینکه جزوه هارو نجات بده نارنگی هارو نجات داده (کفری)
ا.ت و لیا:😐😐
یونگی:اههههه آخه جون نارنگی هام در خطر بود
لیا:ا.ت یه شوخی میکنم با کوک فیلم بگیر اروم(اروم)
ا.ت:بلش(اروم)
لیا:کوککک خیلی دوست دارم اگه نبودی میمردم
کوک:واقا چه عالی چون منم این حس رو نسبت به شیر موز هام دارم
لیا:خاک تو سرت قطع کن ا.ت بی لیاقت بیشعور کونی خر الاغ
کوک:چش شد ؟
ا.ت:واقا برات متاسفیم
یونگی:کوک در کت میکنم منم این حس رو به نارنگی هام دارم
جیمین:آره منم این حس رو نسبت به موچی هام
ا.ت و لیا حاظر شدن و یه لباس خوشگللل پوشیدن وپیاده رفتن جلوی در میا داشتن ۳ نفری میرفتن که دیدن ماشین جیمین و دیدن
جیمین:بیاد بالا
ا.ت:(چش غره)
کوک:دیوونه هاپاشید سوار شید
لیا:(چش غره)
یونگی:حداقل تو بیا سوار شو میا
میا:صیک*تیر بابا
یونگی:امروز عجیب نیستن اینا
جیمین و کوک:عجیب که بودن کصخل شدن 😐
رفتن و رسیدن که دیدن ا.ت و لیا و میا دارن با لیمین هو و جک و جکسون حرف میزنن
(کوک و جیمین و یونگی با اون ۳ تا مشکل دارن همشون از هم بدشون میاد)
رفتن جلو
۷.۳k
۱۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.