🎧Part1🎧
🎧Part1🎧
شوگاویو: امروز با پی دی نیم بحثم شده بود که خیلی داره بهمون فشار میاره حتی جی کی حالش بد شد و مجبور شدیم بریم بیمارستان اصلا اعصاب و روان نداشتم بعد اینکه مطمئن شدم حال جونگ کوک خوبه و نامجون و تهیونک میمونن پیشش برگشتم خونه
ا.ت: با بدن درد زیاد از خواب بیدار شدم حالم خوب نبود انا باید پا میشدم و غذا درست میکردم چون میدونستم شوگا الاناست که برسه خونه از اینکه اینقدر خوابیدم خیلی تعجب کردم پس رفتم و فقط یک دوکبوکی و جاجامیونگ درست کردم بعد میز غذارو چیدم و منتظر موندم تا بیاد باهم ناهار بخوریم
«۱۰مین بعد(صدای زنگ در)»
ا.ت: سلام خوش اومدی( بغل)
شوگا: سلام(سرد«دستشو خیلی شل و اروم دور کمرت حلقه کرد»)
ا.ت: چیزی شده؟(نگران)
شوگا: نه(سرد)
ا.ت: آها... راستی امروز یه مقدار دیر بیدار شدم معذرت میخوام اگه غذای ساده درست کردم یه مقدار تزیینش کردم که جلوه خوبی بده که اشتهارو باز کنه و دوست داشته باشی غذا بخوری
شوگا: عیبی نداره همینم خوبه
ا.ت: حواسم همش پیشش بود بزور میجوید و قورت میداد باز غذا بازی میکرد
ا.ت: بدشده؟
ا.ت: هم؟
ا.ت: شوگا
ا.ت: عزیزم( کمی بلند)
شوگا: هم ؟ عه چیزی گفتی ؟
ا.ت: حواست کجاست؟( عصبی)
شوگا: ببخشید حواسم نبود چی گفتی؟
ا.ت: هیچی لازم نیست بدونی اصلا لازم نیست تظاهر کنی غذا خوبه نمیخوای نخور
شوگا: راجب چی حرف میزنی؟
ا.ت: خودت خوب میدونی منظورم چیه؟
شوگا: عزیزم الان من اصلا حالم خوب نیست ...
ا.ت:(پریدی تو حرفش) هرموقع میای خونه حالت بده پس کی حالت خوبه ؟ ها؟ نکنه دیش رفیقات حالت خوبه اره برو پیششون تا یکم حالت خوب بشه ! انگار فقط پیش من حالت بد میشه
شوگا: بسه(داد)
ا.ت: چرا بس کنم؟ ( گریه)
ا.ت: امروز من حالم بد بود باز غذا درست کردم کار کردم این همه روزا بلکه تو خوشت بیاد خوشحال باشی هیچی تو چشمت نیست به منم فکر میکنی؟
شوگا: اعصاب منو خورد نکن که همینجوری اعصاب ندارم
ا.ت: هر وقت به من میرسه میگی اعصاب ندارم خستمه حالم خوب نیست حواسم نیست و خیلی چیزای دیگه خب من تو این میپوسم
شوگا: خفه شو
ا.ت : ن ن ن افرین فحش بلدی به زنتبگی افرین
شوگا: امروز رو زهرمارم کردی ا.ت از جلو چشمام گمشو
ا.ت: حالم ازت بهم میخوره عوضی چندش
شوگا ویو: اعصاب خورد شد زدم از خونه بیرون زیاده روی کردم میدونم ولی اونم اصلا درک نداشت برای همین گفتم برم سرکارام که یکم سرگرم بشم میخواستم اهنگ بنویسم و خواستم تاریخ بزنم وقتی تاریخ رو دیدم فهمیدم ا.ت امروز حالش خوب نیست بدن دردشم بخاطر این بود حتی اخلاقش دست خودش نبود خدایا من چیکار کنم( بغض)
یونا ویو: وقتی دیدم شوگا رفت حالم بد شد زیر دلم خیلی درد میکرد رفتم دستشویی و فهمیدم بله پری*ود شدم اون حتی حواسشم به من نیست براش متاسفم
{فلش به بک گل فروشی}
شوگاویو: تصمیم گرفتم برم گل بخرم برای ا.ت و از معذرت خواهی کنم راست میگفت ۵ماهه از ازدواجمون میگذره اما من همش له فکر کارمم و اصلا بهش توجهی نداشتم و همیشه تو خونه بود
شوگا:یه باکس رز قرمز میخواستم
شوگا ویو: بعد اینکه باکس گل اماده شد مستقیم رفتم شیرینی فروشی فرصت سفارش دادن نبود یکی رو انتخاب کردم و بعد حرکت به سمت خونه
شوگاویو: امروز با پی دی نیم بحثم شده بود که خیلی داره بهمون فشار میاره حتی جی کی حالش بد شد و مجبور شدیم بریم بیمارستان اصلا اعصاب و روان نداشتم بعد اینکه مطمئن شدم حال جونگ کوک خوبه و نامجون و تهیونک میمونن پیشش برگشتم خونه
ا.ت: با بدن درد زیاد از خواب بیدار شدم حالم خوب نبود انا باید پا میشدم و غذا درست میکردم چون میدونستم شوگا الاناست که برسه خونه از اینکه اینقدر خوابیدم خیلی تعجب کردم پس رفتم و فقط یک دوکبوکی و جاجامیونگ درست کردم بعد میز غذارو چیدم و منتظر موندم تا بیاد باهم ناهار بخوریم
«۱۰مین بعد(صدای زنگ در)»
ا.ت: سلام خوش اومدی( بغل)
شوگا: سلام(سرد«دستشو خیلی شل و اروم دور کمرت حلقه کرد»)
ا.ت: چیزی شده؟(نگران)
شوگا: نه(سرد)
ا.ت: آها... راستی امروز یه مقدار دیر بیدار شدم معذرت میخوام اگه غذای ساده درست کردم یه مقدار تزیینش کردم که جلوه خوبی بده که اشتهارو باز کنه و دوست داشته باشی غذا بخوری
شوگا: عیبی نداره همینم خوبه
ا.ت: حواسم همش پیشش بود بزور میجوید و قورت میداد باز غذا بازی میکرد
ا.ت: بدشده؟
ا.ت: هم؟
ا.ت: شوگا
ا.ت: عزیزم( کمی بلند)
شوگا: هم ؟ عه چیزی گفتی ؟
ا.ت: حواست کجاست؟( عصبی)
شوگا: ببخشید حواسم نبود چی گفتی؟
ا.ت: هیچی لازم نیست بدونی اصلا لازم نیست تظاهر کنی غذا خوبه نمیخوای نخور
شوگا: راجب چی حرف میزنی؟
ا.ت: خودت خوب میدونی منظورم چیه؟
شوگا: عزیزم الان من اصلا حالم خوب نیست ...
ا.ت:(پریدی تو حرفش) هرموقع میای خونه حالت بده پس کی حالت خوبه ؟ ها؟ نکنه دیش رفیقات حالت خوبه اره برو پیششون تا یکم حالت خوب بشه ! انگار فقط پیش من حالت بد میشه
شوگا: بسه(داد)
ا.ت: چرا بس کنم؟ ( گریه)
ا.ت: امروز من حالم بد بود باز غذا درست کردم کار کردم این همه روزا بلکه تو خوشت بیاد خوشحال باشی هیچی تو چشمت نیست به منم فکر میکنی؟
شوگا: اعصاب منو خورد نکن که همینجوری اعصاب ندارم
ا.ت: هر وقت به من میرسه میگی اعصاب ندارم خستمه حالم خوب نیست حواسم نیست و خیلی چیزای دیگه خب من تو این میپوسم
شوگا: خفه شو
ا.ت : ن ن ن افرین فحش بلدی به زنتبگی افرین
شوگا: امروز رو زهرمارم کردی ا.ت از جلو چشمام گمشو
ا.ت: حالم ازت بهم میخوره عوضی چندش
شوگا ویو: اعصاب خورد شد زدم از خونه بیرون زیاده روی کردم میدونم ولی اونم اصلا درک نداشت برای همین گفتم برم سرکارام که یکم سرگرم بشم میخواستم اهنگ بنویسم و خواستم تاریخ بزنم وقتی تاریخ رو دیدم فهمیدم ا.ت امروز حالش خوب نیست بدن دردشم بخاطر این بود حتی اخلاقش دست خودش نبود خدایا من چیکار کنم( بغض)
یونا ویو: وقتی دیدم شوگا رفت حالم بد شد زیر دلم خیلی درد میکرد رفتم دستشویی و فهمیدم بله پری*ود شدم اون حتی حواسشم به من نیست براش متاسفم
{فلش به بک گل فروشی}
شوگاویو: تصمیم گرفتم برم گل بخرم برای ا.ت و از معذرت خواهی کنم راست میگفت ۵ماهه از ازدواجمون میگذره اما من همش له فکر کارمم و اصلا بهش توجهی نداشتم و همیشه تو خونه بود
شوگا:یه باکس رز قرمز میخواستم
شوگا ویو: بعد اینکه باکس گل اماده شد مستقیم رفتم شیرینی فروشی فرصت سفارش دادن نبود یکی رو انتخاب کردم و بعد حرکت به سمت خونه
۳.۹k
۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.