فیک تهیونگ(عشق+بی انتها)p77
هیناه
یکی یکی همه پیاما رو بالا پایین میکردم،« کجایی؟ نمیای خونه؟ به حرفامون نمیخوای گوش کنی؟ سوءتفاهم شده و...»
بغض کرده بودم حتی تصوره اینکه کسی که من بهش حس دارمو دوسش دارم با کسه دیگه ای بخواد باشه دیوونم میکرد.
همش درحال قانع کردن خودمم که اون رابطه تموم شده و چند سال ازش میگذره اما بازم وقتی به وسطاش میرسم همه چیز به هم میریزه و دوباره این سوال میاد که چرا بهم نگفته بودن؟ چرا خودش بهم نگفته بود؟
نفس عمیقی کشیدم...
گوشی درحال زنگ خوردن بود میخواستم قطع کنم اما با دیدن اسم یوری جواب دادم
با شوخی مکالمه رو شروع کرد و کم کم متوجه شدم که اونم میدونه قضیه چیه و همش هم زیره سره یتسه هست
&کدوم هتلی؟
_هتل...
& اوکی میام پیشت
_نه..نه لازم نیست
_لازمه،میام .
خداحافظی کوتاهی کردیمو قطع کردم.
هوا روبه تاریکی بود و من کل امروزو بی هدفو بی نتیجه فقط پی فکر کردن بودم .
______________________________
جونگ کوک
_یعنی نمیدونی خواهرت کجاست؟
&نخیر نمیدونم
_بیخیال یتسه تو خواهرشی
&خب که چی یهویی گذاشت رفت گوشیشم جواب نمیده
_الان چطوری پیداش کنم
&میخوایش چیکار ؟ ببین منو اگر میخوای به داداشت بگی خودم دونه دونه موهاتو میکَنم
_اروم باش چرا یهو حمله میکنی،حق داری ولی راستش برای داداشم میخوام بالاخره باید باهم حرف بزنن
چنان جیغی کشید که گوشی به غلط کردن افتاد ، گوشیو روم قطع کرد،لجبازه خودمه
_جناب؟
_بگو
_هتل محل سکونته شخصی که خواسته بودین پیدا شد
_جدی؟
_بله تو این هتل سکونت دارن
عکسی از هتل نشون داد
_خودشه بالاخره پیداش کردم عالیه
روبه مرده روبه روم وایستادمو گفتم : ممنونم میتونی بری
یکی یکی همه پیاما رو بالا پایین میکردم،« کجایی؟ نمیای خونه؟ به حرفامون نمیخوای گوش کنی؟ سوءتفاهم شده و...»
بغض کرده بودم حتی تصوره اینکه کسی که من بهش حس دارمو دوسش دارم با کسه دیگه ای بخواد باشه دیوونم میکرد.
همش درحال قانع کردن خودمم که اون رابطه تموم شده و چند سال ازش میگذره اما بازم وقتی به وسطاش میرسم همه چیز به هم میریزه و دوباره این سوال میاد که چرا بهم نگفته بودن؟ چرا خودش بهم نگفته بود؟
نفس عمیقی کشیدم...
گوشی درحال زنگ خوردن بود میخواستم قطع کنم اما با دیدن اسم یوری جواب دادم
با شوخی مکالمه رو شروع کرد و کم کم متوجه شدم که اونم میدونه قضیه چیه و همش هم زیره سره یتسه هست
&کدوم هتلی؟
_هتل...
& اوکی میام پیشت
_نه..نه لازم نیست
_لازمه،میام .
خداحافظی کوتاهی کردیمو قطع کردم.
هوا روبه تاریکی بود و من کل امروزو بی هدفو بی نتیجه فقط پی فکر کردن بودم .
______________________________
جونگ کوک
_یعنی نمیدونی خواهرت کجاست؟
&نخیر نمیدونم
_بیخیال یتسه تو خواهرشی
&خب که چی یهویی گذاشت رفت گوشیشم جواب نمیده
_الان چطوری پیداش کنم
&میخوایش چیکار ؟ ببین منو اگر میخوای به داداشت بگی خودم دونه دونه موهاتو میکَنم
_اروم باش چرا یهو حمله میکنی،حق داری ولی راستش برای داداشم میخوام بالاخره باید باهم حرف بزنن
چنان جیغی کشید که گوشی به غلط کردن افتاد ، گوشیو روم قطع کرد،لجبازه خودمه
_جناب؟
_بگو
_هتل محل سکونته شخصی که خواسته بودین پیدا شد
_جدی؟
_بله تو این هتل سکونت دارن
عکسی از هتل نشون داد
_خودشه بالاخره پیداش کردم عالیه
روبه مرده روبه روم وایستادمو گفتم : ممنونم میتونی بری
۴.۲k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.