☆مرگ یا عشق☆ part⁴⁸
کوک:مادرم و خالم و دختر خالم دارن میان و میخوان تورو ببینن
ا.ت:.......*نگاه وات د فاااا
کوک:حالا هم بیا برین داخل و ب همه بگیم
ا.ت:نهههه فعلا ب پسرا نگیم بیا بریم خونه من تروخدا
کوک:اونوقت نمیگن من چرا باید بیام پیش تو ؟
ا.ت:ت مثلا میخوای بری ی جای دیگ من زود تر میرم خدافظ
کوک:باااشه
رفتم داخل و نشستم سر میز
جین:ا.ت کو؟
کوک:رفت
جین:کجاا؟؟
کوک:خونه خودش
نامجون:گذاشتی بره
کوک:ب من چه
بعدم همه ساکت شدن و منم غذامو خوردم
بعد رفتم سوئیچ ماشینمو برداشتم و رفتم سمت در که....
جیمین:کجا میری؟
کوک:بیرون ک یکم دور بزنم
جیمین:منم میام حوصلم سر رفته
کوک:نهههه نهههه
جیمین:چرا؟
کوک:میخوام تنها باشم
جیمین:باااشه
نزدیک بودا اونوقت باید واقعا میرفتن دور دور
سوار ماشینم شدم و راه افتادم سمت خونه ا.ت
لایک و کامنت فراموش نشود
چون حافظه ماهی ندارین
🐠🐟🐠🐟🐠🐟🐠🐟🐠🐟
ا.ت:.......*نگاه وات د فاااا
کوک:حالا هم بیا برین داخل و ب همه بگیم
ا.ت:نهههه فعلا ب پسرا نگیم بیا بریم خونه من تروخدا
کوک:اونوقت نمیگن من چرا باید بیام پیش تو ؟
ا.ت:ت مثلا میخوای بری ی جای دیگ من زود تر میرم خدافظ
کوک:باااشه
رفتم داخل و نشستم سر میز
جین:ا.ت کو؟
کوک:رفت
جین:کجاا؟؟
کوک:خونه خودش
نامجون:گذاشتی بره
کوک:ب من چه
بعدم همه ساکت شدن و منم غذامو خوردم
بعد رفتم سوئیچ ماشینمو برداشتم و رفتم سمت در که....
جیمین:کجا میری؟
کوک:بیرون ک یکم دور بزنم
جیمین:منم میام حوصلم سر رفته
کوک:نهههه نهههه
جیمین:چرا؟
کوک:میخوام تنها باشم
جیمین:باااشه
نزدیک بودا اونوقت باید واقعا میرفتن دور دور
سوار ماشینم شدم و راه افتادم سمت خونه ا.ت
لایک و کامنت فراموش نشود
چون حافظه ماهی ندارین
🐠🐟🐠🐟🐠🐟🐠🐟🐠🐟
۶.۵k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.