زندگی رویایی:پارت۹
زندگی رویایی:پارت۹
+کوک
-جونم
+تو از اون روز تا الان جواب سوالم رو نمیدی چراا؟
-کدوم سوال؟
+این همه بادیگارد و عمارت بزرگت که عمارت نیست قصره ببین کوک هرچی که باشه لطفا ازم قایم نکن هرچی بود من درکت میکنم
ویو کوک:
نمیدونم چرا ولی موقعی که این حرفا رو میزد تصمیم گرفتم نصف حقیقت رو بهش بگم
ولی نمیتونم بهش بگم که من یه مافیام و همه ازم حساب میبرن و عین سگ ازم میترسن پس تصمیم گرفت فقط نصفش رو بگم اگه کامل بگم مطمئنم ولم میکنه آخه کی قبول میکنه با یه مافیا بره تو رابطه (من.من حاضرم)
با صدای آروم ا.ت به خودم آمدم میگفت
+کوک..داری نگرانم میکنی بگو دیگه؟؟
-خب من یه شرکت بزرگ دارم و کلی از پاساژا مال منن
+واقعاا(ذوق)
-اره عشقم یه روزی میبرمت شرکتم و پاساژام
+جدی میگی(ذوقو داد اروم)
یهو همه که گرم صحبت باهم بودن توجهشون به. ا.ت که عین یه بچه ذوق زده بود واسه اینکه شک نکن چون اگه خبرا به گوش دشمنام برسه که من نقطهضعیفم ا.ت همه چی بر علیه من میشه ولی دشمنام جرعت اینو ندارن که بلاییسرا.تبیارن...
واسه اینکه موضوع رو جمع کنم گفتم
-بچه ها شما که میدونید مقصدی که قراره بریم دوره ماهم تصمیم گرفتیم تویه یه هتل بمونیم که واسه یه هفته اجراش کردیم هتله همه چی داره از استخر بگیر تا غذا و پاساژاش
یهوی ایدا گفت ÷یه دست به افتخار استاد
همه دست زدن و خوشحال بودن
با ا.ت نگاه کردن مظلوم نگام میکرد و گفت
+ببخشید خیلی شلوغ کردم
-اشکالی نداره فدات شم
+میگم ما میریم هتل برا هریکی از بچه ها اتاق میخوای رزرو کنی؟
-نه. قراره مختلت باشه و گروه بندی شدید
+ولی من میخوام پیش تو باشم(مظلوم)
-خب هستی
+جدییمیگی (باذوقو صدایاروم)
-اره عزیزم
بعد چند مین
همه تو اتوبوس خواب بودن که چشمم به ایدا و تهیونگ افتاد ایدا سرش رو گذاشته رو شونه تهیونگ و خوابیده تهیونگ هم همینطور خوابیده بود
کل بچههاخواب بودن
به ا.ت نگاه کردم که اونم خواب بود ولی کامل خواب نبود یعنی بین خواب و بیداری بود چون هیچکی حواسش نبود و خواب بودن
لبای ا.ت رو اروم مک میزدم که بعد چند ثانیه دیدم داره همکاری میکنه ادامه دادیم بعد چند مین جدا شدیم
-ببخشید بیدارت کردم
+نه اینجوری نگو نیاز به این بوسه داشتم
+کوک
-جونم
+تو از اون روز تا الان جواب سوالم رو نمیدی چراا؟
-کدوم سوال؟
+این همه بادیگارد و عمارت بزرگت که عمارت نیست قصره ببین کوک هرچی که باشه لطفا ازم قایم نکن هرچی بود من درکت میکنم
ویو کوک:
نمیدونم چرا ولی موقعی که این حرفا رو میزد تصمیم گرفتم نصف حقیقت رو بهش بگم
ولی نمیتونم بهش بگم که من یه مافیام و همه ازم حساب میبرن و عین سگ ازم میترسن پس تصمیم گرفت فقط نصفش رو بگم اگه کامل بگم مطمئنم ولم میکنه آخه کی قبول میکنه با یه مافیا بره تو رابطه (من.من حاضرم)
با صدای آروم ا.ت به خودم آمدم میگفت
+کوک..داری نگرانم میکنی بگو دیگه؟؟
-خب من یه شرکت بزرگ دارم و کلی از پاساژا مال منن
+واقعاا(ذوق)
-اره عشقم یه روزی میبرمت شرکتم و پاساژام
+جدی میگی(ذوقو داد اروم)
یهو همه که گرم صحبت باهم بودن توجهشون به. ا.ت که عین یه بچه ذوق زده بود واسه اینکه شک نکن چون اگه خبرا به گوش دشمنام برسه که من نقطهضعیفم ا.ت همه چی بر علیه من میشه ولی دشمنام جرعت اینو ندارن که بلاییسرا.تبیارن...
واسه اینکه موضوع رو جمع کنم گفتم
-بچه ها شما که میدونید مقصدی که قراره بریم دوره ماهم تصمیم گرفتیم تویه یه هتل بمونیم که واسه یه هفته اجراش کردیم هتله همه چی داره از استخر بگیر تا غذا و پاساژاش
یهوی ایدا گفت ÷یه دست به افتخار استاد
همه دست زدن و خوشحال بودن
با ا.ت نگاه کردن مظلوم نگام میکرد و گفت
+ببخشید خیلی شلوغ کردم
-اشکالی نداره فدات شم
+میگم ما میریم هتل برا هریکی از بچه ها اتاق میخوای رزرو کنی؟
-نه. قراره مختلت باشه و گروه بندی شدید
+ولی من میخوام پیش تو باشم(مظلوم)
-خب هستی
+جدییمیگی (باذوقو صدایاروم)
-اره عزیزم
بعد چند مین
همه تو اتوبوس خواب بودن که چشمم به ایدا و تهیونگ افتاد ایدا سرش رو گذاشته رو شونه تهیونگ و خوابیده تهیونگ هم همینطور خوابیده بود
کل بچههاخواب بودن
به ا.ت نگاه کردم که اونم خواب بود ولی کامل خواب نبود یعنی بین خواب و بیداری بود چون هیچکی حواسش نبود و خواب بودن
لبای ا.ت رو اروم مک میزدم که بعد چند ثانیه دیدم داره همکاری میکنه ادامه دادیم بعد چند مین جدا شدیم
-ببخشید بیدارت کردم
+نه اینجوری نگو نیاز به این بوسه داشتم
۶۹۵
۰۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.