پارت ۱۵ دیدار ناگهانی
دیدار ناگهانی
پارت:۱۵
[فردا صبح سر میز موقع خوردن صبحونه]
_ا.ت
+بله
_دیشب کارت عالی بود خیلی خوب نقش بازی کردی
+ممنون
_راستی یادم رفت بگم خیلی خوشگل شده بودی
+هه معلومه که شده بودم حتی از اون عروس خانمم خوشگل تر بودم (با خنده)
_(خنده)
_راستی امروز بهم پیام دادن ۲ هفته دیگه کنسرت داریم میای دیگه؟
+جیغغغغغغ مگه میشه نیاممممممممم
_باشه یکم آروم خودتو کشتی
+اوپس ببخشید
_مشکلی نیس
[یکم بعد تو پذیرایی]
+اوپاااا
_بله
+میگم من امروز میرم بیرون
_چرا و خودت تنها میری؟
+نه دوستم منو با یه پسری آشنا کرده و شمارمو بهش داده بخاطر همین میرم سر قرار از پیش تعیین شده
_اها چه جالب(تو ذهنش:فک میکردم اهل همچین چیزایی نیس ینی واقعاً راس میگه که یهو)
+من دارم میرم دیگه
_باشه
ته ویو:وقتی دیدم رف سمت در خروجی آروم رفتم و یه کت بلند و یه عینک آفتابی و یه کلاه لبه دار و یه ماسک زدم و پشت سرش راه افتادم فهمیدم داره کدوم کافه میره یهو تو ذهنم گفتم آخه به من چه که اون چیکار داره میکنه ودف ول کن برمیگردم خونه نه وایسا احساس فضولیم گل کرد و رفتم داخل کافه پشت میزی که اونا نشسته بودن یه میز دیگه بود اونجا نشستم و داشتم به حرفاشون گوش میکردم که یهو پسره گفت (علامت پسره؛)
؛ا.ت راستش ... من احساس میکنم دارم عاشقت میشم دوست دخترم میشی؟
که یهو تهیونگ پرید وسط و گفت
_اره عزیزم چرا که نه(با حالت مسخره)
؛شما کی هستین(با حالت تعجب)
+او.اوپااا
_من دوست پسرشم ا.ت حاضر شو از اینجا میریم
+با.باشه
ورفتن تو راه:
_ا.ت
+بله
_ازم ناراحتی؟
+نه
_اها خوبه چون میخواستم چندتا نصیحت بهت کنم
+نمیخواد امروز به حد کافی روزمو خراب کردی
_ببخشید دست خودم نبود
+اصلا یه لحظه وایسا ببینم مگه تو نگفته بودی که هیچ حسی بهم نداری پس چرا افتادی دنبالم و بهش گفتی دوست پسرمی
_تو ذهنش:واقعا چرا این کارو کردم
+جوابی نداری نه؟
_ببین راستش خودمم نمیدونم چرا این کارو کردم شاید از سر کنجکاوی بود بازم شرمنده
+که از سر کنجکاوی بود...(بعدش ساکت شد و روشو برگردوند)
_ا.ت
+....
_ا.ت
+....
_(تو ذهنش:چیکار کنم جواب بده)
_ا.ت میگم چی خوشحالت میکنه
+....
_با بستنی چطوری؟
+حله بخشیدمت
_(لبخند)
رفتن و بستنی خوردن موقع برگشت:
_ا.ت
+بله
_تو برو خونه من بیرون کار دارم یکم دیگه میام
+باشه
خب شرط: ۷ لایک
پارت:۱۵
[فردا صبح سر میز موقع خوردن صبحونه]
_ا.ت
+بله
_دیشب کارت عالی بود خیلی خوب نقش بازی کردی
+ممنون
_راستی یادم رفت بگم خیلی خوشگل شده بودی
+هه معلومه که شده بودم حتی از اون عروس خانمم خوشگل تر بودم (با خنده)
_(خنده)
_راستی امروز بهم پیام دادن ۲ هفته دیگه کنسرت داریم میای دیگه؟
+جیغغغغغغ مگه میشه نیاممممممممم
_باشه یکم آروم خودتو کشتی
+اوپس ببخشید
_مشکلی نیس
[یکم بعد تو پذیرایی]
+اوپاااا
_بله
+میگم من امروز میرم بیرون
_چرا و خودت تنها میری؟
+نه دوستم منو با یه پسری آشنا کرده و شمارمو بهش داده بخاطر همین میرم سر قرار از پیش تعیین شده
_اها چه جالب(تو ذهنش:فک میکردم اهل همچین چیزایی نیس ینی واقعاً راس میگه که یهو)
+من دارم میرم دیگه
_باشه
ته ویو:وقتی دیدم رف سمت در خروجی آروم رفتم و یه کت بلند و یه عینک آفتابی و یه کلاه لبه دار و یه ماسک زدم و پشت سرش راه افتادم فهمیدم داره کدوم کافه میره یهو تو ذهنم گفتم آخه به من چه که اون چیکار داره میکنه ودف ول کن برمیگردم خونه نه وایسا احساس فضولیم گل کرد و رفتم داخل کافه پشت میزی که اونا نشسته بودن یه میز دیگه بود اونجا نشستم و داشتم به حرفاشون گوش میکردم که یهو پسره گفت (علامت پسره؛)
؛ا.ت راستش ... من احساس میکنم دارم عاشقت میشم دوست دخترم میشی؟
که یهو تهیونگ پرید وسط و گفت
_اره عزیزم چرا که نه(با حالت مسخره)
؛شما کی هستین(با حالت تعجب)
+او.اوپااا
_من دوست پسرشم ا.ت حاضر شو از اینجا میریم
+با.باشه
ورفتن تو راه:
_ا.ت
+بله
_ازم ناراحتی؟
+نه
_اها خوبه چون میخواستم چندتا نصیحت بهت کنم
+نمیخواد امروز به حد کافی روزمو خراب کردی
_ببخشید دست خودم نبود
+اصلا یه لحظه وایسا ببینم مگه تو نگفته بودی که هیچ حسی بهم نداری پس چرا افتادی دنبالم و بهش گفتی دوست پسرمی
_تو ذهنش:واقعا چرا این کارو کردم
+جوابی نداری نه؟
_ببین راستش خودمم نمیدونم چرا این کارو کردم شاید از سر کنجکاوی بود بازم شرمنده
+که از سر کنجکاوی بود...(بعدش ساکت شد و روشو برگردوند)
_ا.ت
+....
_ا.ت
+....
_(تو ذهنش:چیکار کنم جواب بده)
_ا.ت میگم چی خوشحالت میکنه
+....
_با بستنی چطوری؟
+حله بخشیدمت
_(لبخند)
رفتن و بستنی خوردن موقع برگشت:
_ا.ت
+بله
_تو برو خونه من بیرون کار دارم یکم دیگه میام
+باشه
خب شرط: ۷ لایک
۴.۸k
۲۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.