من خودم شخصا خاطره خیلی دارم
من خودم شخصا خاطره خیلی دارم
ولی یکیش همیشه تو ذهنمه
چند سال پیش یکی از دوستان که مجلس روضه خانگی دارن و روز عاشورا اطعام دارن
گفت که ظهر روز عاشورا بود که دیگه همه عزادارا بعد از نماز و نهار رفتن
ما موندیم و اهل و عیال که داشتیم ظروف می شستیم و تمیزکاری می کردیم
که یک بنده خدای در زد
رفتم دیدم یه آقای خیلی شیک و پیک با ماشین مدل بالا
سلام و احوالپرسی گفت شنیدم که شما مراسم داشتید یکی دوتا غذا میخوام
اون سال جمعیت خیلی بیشتر از حد تصور ما بود و اصلا هیچ غذای نمونده بود
بهش گفتم حقیقت هیچ غذای نمونده داریم ظرف ها می شورم
گفت حتی اگر اضافه سفره هم باشه ایرادی نداره
گفتم والله اون غذای مونده روی سفره را هم جمع کردیم دادیم واسه یک بنده خدای که مرغ و خروس تو خونه اش داره
واقعا هیچی نمونده
دیدم خیلی اصرار میکنه
اصلا هم به قیافه اش نمیخورد که آدم نیازمندی باشه
یهو مکث میکنه میگه می تونم بیام داخل اجازه هست
میاد داخل حیات خونه و دست میکنه تو دیگی که بشقاب ها را توش خیس کرده بودیم و برنجی که اون ته مونده بود را با دست جمع می کنه و میزاره توی پلاستیکی که همراهش بود
صاحب مجلس میگفت خیلی تعجب کردم
گفتم آقا حالت خوبه؟
این غذا که قابل خوردن نيست!!
بهش میگه اشکالی نداره
این یه ذره برنج خشک می کنم می کوبم و هر وقت آشپزی می کنیم یه ذره اش می پاشیم روی غذا تا باعث برکت بشه
یعنی واقعا این آدم چ معجزه ای دیده بود که این کار را با اخلاص می کنه؟!
ولی یکیش همیشه تو ذهنمه
چند سال پیش یکی از دوستان که مجلس روضه خانگی دارن و روز عاشورا اطعام دارن
گفت که ظهر روز عاشورا بود که دیگه همه عزادارا بعد از نماز و نهار رفتن
ما موندیم و اهل و عیال که داشتیم ظروف می شستیم و تمیزکاری می کردیم
که یک بنده خدای در زد
رفتم دیدم یه آقای خیلی شیک و پیک با ماشین مدل بالا
سلام و احوالپرسی گفت شنیدم که شما مراسم داشتید یکی دوتا غذا میخوام
اون سال جمعیت خیلی بیشتر از حد تصور ما بود و اصلا هیچ غذای نمونده بود
بهش گفتم حقیقت هیچ غذای نمونده داریم ظرف ها می شورم
گفت حتی اگر اضافه سفره هم باشه ایرادی نداره
گفتم والله اون غذای مونده روی سفره را هم جمع کردیم دادیم واسه یک بنده خدای که مرغ و خروس تو خونه اش داره
واقعا هیچی نمونده
دیدم خیلی اصرار میکنه
اصلا هم به قیافه اش نمیخورد که آدم نیازمندی باشه
یهو مکث میکنه میگه می تونم بیام داخل اجازه هست
میاد داخل حیات خونه و دست میکنه تو دیگی که بشقاب ها را توش خیس کرده بودیم و برنجی که اون ته مونده بود را با دست جمع می کنه و میزاره توی پلاستیکی که همراهش بود
صاحب مجلس میگفت خیلی تعجب کردم
گفتم آقا حالت خوبه؟
این غذا که قابل خوردن نيست!!
بهش میگه اشکالی نداره
این یه ذره برنج خشک می کنم می کوبم و هر وقت آشپزی می کنیم یه ذره اش می پاشیم روی غذا تا باعث برکت بشه
یعنی واقعا این آدم چ معجزه ای دیده بود که این کار را با اخلاص می کنه؟!
۱۷.۴k
۱۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.