𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐒𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝟐
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐𝟔
ات: تهیونگ قرار نیست اتفاقی بیوفته؟ مگه نه ؟
ته: با چشم هایی که قشنگ بغض کرده
بودن... معلومه پرنسس کوچولو
ات:(وقتی جانگ کوک از پله ها داشت میومد پایین صدای تائه هیونگ اولین چیزی بود که توجهم رو جلب کرد دوییدم سمتشون اما بین راه با ورود پنج تا بادیگارد خیلی گنده که هر کدوم یه اصلحه سمتم گرفتن سر جام خشکم زد و مصادف شد با اینکه تهیونگ من رو توی بغلش کشید)
ته :چی کار داری میکنی جانگ کوک ......
جانگ کوک :فقط بازی ..... واقعا پسر بچه خوشگلی دارین
ات:( با اشک ) لطفا بدش( همچنان توی بغل تهیونگ بودم)
جانگ کوک = همونطور که تائه هیونگ رو روی زمین میزاشت گفت :ات .... زانو بزن جلوی پای تهیونگ
ات.. تهیونگ : چی ؟؟؟
جانگ کوک: ا ت زانو بزن جلوی پای تهیونگ
ته: بفهم داری چی میگی
ات:( جانگ کوک اومد سمتمون و جعبه نسبتا بزرگی که روی میز بود رو برداشت با درآوردن وسیله ای که توش بود دیگه گریه هام بند نمی اومدن ..... یکیش رو گرفت
سمت تهیونگ و دومی رو دست خودش نگه داشت ..... رفت سمت تائه هیونگ که مواجه شد با گرفته شدنم توسط یکی از بادیگاردا و تقلای تهیونگ برای پس گرفتنم.........
جانگ کوک: ات زانو بزن جلوی تهیونگ .... دیگه تکرارش نمی کنم
ات:( ترسیده از حرفش انجامش دادم و جلوی پای تهیونگ زانو زدم ) همون موقع یکی از بادیگاردها اصلحه رو داد دست تهیونگ و جانگ کوک اصلحه دست خودش رو گرفت
سمت تائه هیونگ ..... و مواجه شد با جیغ من
جانگ کوک: تهیونگ اصلحه رو بگیر روی سر ات
ته :لطفااا
جانگ کوک :بگیر مگرنه بچه ات میمیره .... می دونی که می تونم
ته: لطفا التماست میکنم ..... نکن این کار رو
ات :(فقط بلند بلند گریه میکردم)
ته :(اصلحه رو گرفتم سمت ات ...... فقط دعا می کردم که چیزی که فکر میکردم نباشه)
جانگ کوک: شلیک کن
ته: چی داریییییییی میگییییی روانیییییییییییی
جانگ کوک :پس من میزنم .... با پسرت خداحافظی کن
ات: نه نه التماست میکنم نکن جانگ کوک ..... تهیونگ بزن خواهش میکنم ........
ته: جانگ کوک مگه دوسش نداشتی ... پس چجوری میخوای جلو چشمات بكشمش ........
جانگ کوک: اگه نمیزنیبی پس من بزنممممم
ات: نه ترو خدا ..... بزن تهیونگ ..... مرده و زنده من بدون اون بچه فرقی نداره ...... من بدون اون هم میمیرم پس بزن .... لطفاااااا
جانگ کوک :حوصله فیلم هندی ندارم .... اگر نمی زنی ... بزنم ....
𝐒𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝟐
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐𝟔
ات: تهیونگ قرار نیست اتفاقی بیوفته؟ مگه نه ؟
ته: با چشم هایی که قشنگ بغض کرده
بودن... معلومه پرنسس کوچولو
ات:(وقتی جانگ کوک از پله ها داشت میومد پایین صدای تائه هیونگ اولین چیزی بود که توجهم رو جلب کرد دوییدم سمتشون اما بین راه با ورود پنج تا بادیگارد خیلی گنده که هر کدوم یه اصلحه سمتم گرفتن سر جام خشکم زد و مصادف شد با اینکه تهیونگ من رو توی بغلش کشید)
ته :چی کار داری میکنی جانگ کوک ......
جانگ کوک :فقط بازی ..... واقعا پسر بچه خوشگلی دارین
ات:( با اشک ) لطفا بدش( همچنان توی بغل تهیونگ بودم)
جانگ کوک = همونطور که تائه هیونگ رو روی زمین میزاشت گفت :ات .... زانو بزن جلوی پای تهیونگ
ات.. تهیونگ : چی ؟؟؟
جانگ کوک: ا ت زانو بزن جلوی پای تهیونگ
ته: بفهم داری چی میگی
ات:( جانگ کوک اومد سمتمون و جعبه نسبتا بزرگی که روی میز بود رو برداشت با درآوردن وسیله ای که توش بود دیگه گریه هام بند نمی اومدن ..... یکیش رو گرفت
سمت تهیونگ و دومی رو دست خودش نگه داشت ..... رفت سمت تائه هیونگ که مواجه شد با گرفته شدنم توسط یکی از بادیگاردا و تقلای تهیونگ برای پس گرفتنم.........
جانگ کوک: ات زانو بزن جلوی تهیونگ .... دیگه تکرارش نمی کنم
ات:( ترسیده از حرفش انجامش دادم و جلوی پای تهیونگ زانو زدم ) همون موقع یکی از بادیگاردها اصلحه رو داد دست تهیونگ و جانگ کوک اصلحه دست خودش رو گرفت
سمت تائه هیونگ ..... و مواجه شد با جیغ من
جانگ کوک: تهیونگ اصلحه رو بگیر روی سر ات
ته :لطفااا
جانگ کوک :بگیر مگرنه بچه ات میمیره .... می دونی که می تونم
ته: لطفا التماست میکنم ..... نکن این کار رو
ات :(فقط بلند بلند گریه میکردم)
ته :(اصلحه رو گرفتم سمت ات ...... فقط دعا می کردم که چیزی که فکر میکردم نباشه)
جانگ کوک: شلیک کن
ته: چی داریییییییی میگییییی روانیییییییییییی
جانگ کوک :پس من میزنم .... با پسرت خداحافظی کن
ات: نه نه التماست میکنم نکن جانگ کوک ..... تهیونگ بزن خواهش میکنم ........
ته: جانگ کوک مگه دوسش نداشتی ... پس چجوری میخوای جلو چشمات بكشمش ........
جانگ کوک: اگه نمیزنیبی پس من بزنممممم
ات: نه ترو خدا ..... بزن تهیونگ ..... مرده و زنده من بدون اون بچه فرقی نداره ...... من بدون اون هم میمیرم پس بزن .... لطفاااااا
جانگ کوک :حوصله فیلم هندی ندارم .... اگر نمی زنی ... بزنم ....
۱۹.۳k
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.