Cookie ct : کوکی شُکلاتیم🍫🌙
Cookie ct : کوکیشُکلاتیم🍫🌙
از ماشین پیاده شدم و رفتم پیش کامیار سرشو گذاشتم رو پام داشت خون میومد
دریا:پاشو کامیار پاشو یکی زنگ بزنه به امبولانس
یکی:زنگ زدم تو راه هستن
دریا:کامیار کامیار تروخدا پاشو التماست میکنم من میترسم
امبولانس امد ک کامیار بردن و منم باهاش رفتم،رسیدم بیمارستان ک سریع بردنش اتاق عمل منم سریع زنگ زدم به مامان بابام بیان،همنجور تو سالن بیمارستان راه میرفتم،ک مامان بابام و عمو امدن
دریا:بابا مامان کامیار(باگریه)
مامان زهره:باشع تو اروم باش
تو بغل مامانم داشتم گریه میکردم ک دکتر از اتاق عمل امد بیرون همه به سمتش رفتیم
دریا:حال شوهرم چطوره؟
دکتر:متاسفم شوهرتون بخاطر خونریزی و ضربه شدید به سرش فوت شدن
دریا:چی؟
دکتر:خدابهتون صبر بده
تو گوشم صداش اکو میشد و دیگ چشم هام بسته شد و چیزی نفهمیدم
چشم هامو باز کردم ک خونمون بودم و مامانم بالایی سرم
دریا:مامان کامیار کجاست
کامیار:بیهوش امدی خبی
دریا:مامان کامیار کجاست
بابام و زنعمو و عمو امدن ک لباس هایی مشکی تنشون بود
دریا:چرا همتون لباس مشکی پوشیدن کو کامیارم
عمو مرتضی:کامیار دیگ از پیشمون رفته
دریا:دروغ میگید ک منو اذیت کنید هااا
زنعمو:خدا بهت صبر بده
زنعمو امد بغلم کرد و شروع کرد به گریه کردن
زنعمو:میدونم پسرم نامردی کرد ک رفت ولی حتما یک مصلحتی بوده
دریا:چی مصلحتی کامیار منو ازم گرفت عشق زندگیمو ازم گرفت میخوام این دنیارو چیکار اخه
(روز خاکسپاری)
روز خاکسپاری کامیار بود اینقدر بهم ارامش بخش داده بودن ک بی حس شده بودم نشسته بودم و گریه میکردم ک جنازه کامیار رو اوردن رفتم کنار جنازش
دریا:چرا تنهام گذاشتی کامیار پاشو پاشو
زنعمو و مامانم منو میخواستن دور کنن تا خاکش کنن
دریا:منم بزارید توشش(باداد)
کامیار رو خاکش کردن و من همنجور سر قبرش نشسته بودم دیگ کم کم داشتن همه میرفتن همه میومدن تسلیت میگفتن و میرفتن،همه رفتن ک منو زنعمو بابا و عمو محسن عمو مرتضی موندن
بابا مرتضی:پاشو دریا بریم
دریا:من نمیام من امشب کامیار اینجا تنها نمزازم اون بدون من خوابش نمیبره من نمیام برین
زنعمو:پاشو خوشگلم کامیار اینجوری ناراحت بشع
دریا:من نمیام زنعمو من امشب باید پیشش باشم شما میخواین برین من تا صبح هستم
عمو محسن:شما برین من تا صبح پیشش هستم
کنار قبرش دراز کشیدم وعکسشو بغل کردم ،همه رفتن فقط عمو محسن موند
دریا:کامیار نترسی ها من پیشتم خوب بخواب یک وقت غصه منو نخوری هاا اصلاهم نگران نباش من پیشتم هردز میام پیشت اصلا میخوای بیام برای همیشه پیشت کامیار دوست داری برات فردا غذا مورد علاقتو درست کنم دوست داری اون لباسی ک بود ک گفتی بهم میاد رو بپوشم میگم اونجا جات خوبه؟
از ماشین پیاده شدم و رفتم پیش کامیار سرشو گذاشتم رو پام داشت خون میومد
دریا:پاشو کامیار پاشو یکی زنگ بزنه به امبولانس
یکی:زنگ زدم تو راه هستن
دریا:کامیار کامیار تروخدا پاشو التماست میکنم من میترسم
امبولانس امد ک کامیار بردن و منم باهاش رفتم،رسیدم بیمارستان ک سریع بردنش اتاق عمل منم سریع زنگ زدم به مامان بابام بیان،همنجور تو سالن بیمارستان راه میرفتم،ک مامان بابام و عمو امدن
دریا:بابا مامان کامیار(باگریه)
مامان زهره:باشع تو اروم باش
تو بغل مامانم داشتم گریه میکردم ک دکتر از اتاق عمل امد بیرون همه به سمتش رفتیم
دریا:حال شوهرم چطوره؟
دکتر:متاسفم شوهرتون بخاطر خونریزی و ضربه شدید به سرش فوت شدن
دریا:چی؟
دکتر:خدابهتون صبر بده
تو گوشم صداش اکو میشد و دیگ چشم هام بسته شد و چیزی نفهمیدم
چشم هامو باز کردم ک خونمون بودم و مامانم بالایی سرم
دریا:مامان کامیار کجاست
کامیار:بیهوش امدی خبی
دریا:مامان کامیار کجاست
بابام و زنعمو و عمو امدن ک لباس هایی مشکی تنشون بود
دریا:چرا همتون لباس مشکی پوشیدن کو کامیارم
عمو مرتضی:کامیار دیگ از پیشمون رفته
دریا:دروغ میگید ک منو اذیت کنید هااا
زنعمو:خدا بهت صبر بده
زنعمو امد بغلم کرد و شروع کرد به گریه کردن
زنعمو:میدونم پسرم نامردی کرد ک رفت ولی حتما یک مصلحتی بوده
دریا:چی مصلحتی کامیار منو ازم گرفت عشق زندگیمو ازم گرفت میخوام این دنیارو چیکار اخه
(روز خاکسپاری)
روز خاکسپاری کامیار بود اینقدر بهم ارامش بخش داده بودن ک بی حس شده بودم نشسته بودم و گریه میکردم ک جنازه کامیار رو اوردن رفتم کنار جنازش
دریا:چرا تنهام گذاشتی کامیار پاشو پاشو
زنعمو و مامانم منو میخواستن دور کنن تا خاکش کنن
دریا:منم بزارید توشش(باداد)
کامیار رو خاکش کردن و من همنجور سر قبرش نشسته بودم دیگ کم کم داشتن همه میرفتن همه میومدن تسلیت میگفتن و میرفتن،همه رفتن ک منو زنعمو بابا و عمو محسن عمو مرتضی موندن
بابا مرتضی:پاشو دریا بریم
دریا:من نمیام من امشب کامیار اینجا تنها نمزازم اون بدون من خوابش نمیبره من نمیام برین
زنعمو:پاشو خوشگلم کامیار اینجوری ناراحت بشع
دریا:من نمیام زنعمو من امشب باید پیشش باشم شما میخواین برین من تا صبح هستم
عمو محسن:شما برین من تا صبح پیشش هستم
کنار قبرش دراز کشیدم وعکسشو بغل کردم ،همه رفتن فقط عمو محسن موند
دریا:کامیار نترسی ها من پیشتم خوب بخواب یک وقت غصه منو نخوری هاا اصلاهم نگران نباش من پیشتم هردز میام پیشت اصلا میخوای بیام برای همیشه پیشت کامیار دوست داری برات فردا غذا مورد علاقتو درست کنم دوست داری اون لباسی ک بود ک گفتی بهم میاد رو بپوشم میگم اونجا جات خوبه؟
۱۱.۶k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.