کینه ایی🎧
کینه ایی🎧
Part:³⁴
ساحل بلند شدو با تفنگ زد به دیانا
_نهههههههه
سریع بغلش کردمو زنگ زدم امبولانس
_دیانااااا قربونت برم دیاناااااااااااااااااا
پلیسا که اومدن دارو دسته ساحلو بردنو خود ساحل گرفتن و محراب و ممد و رضا یه لگد تو دهنش زدن قبل از اینکه بیان ببرنش
دیانا رو بردن و محرابم پشت فرمون ماشین من نشست و منم دستمو به شیشه زده بودمو انگشتامو به دهنم و گریه میکردم
_گریهدنکن داداش مرد که گریه نمیکنه
_نمیتونم محراب اگه دیانام بمیره چی بخدا ساحلو لب دار میبرم بخدا میکشمش بقران میکشمش
_داداش خوب میشه
بعد رفتیم بیمارستان که دکترش گفت رفته اتاق عمل
دم دره اتاق عمل نشسته بودمو گریه میکرومو هی سرمو میکوبیدم به دیوار
که نیکا رو دیدم که داره با مهدیس و پانیذ دارن میان
کی به اینا خبر داده بود مگه
_به اینا کی خبر داد
ممد:من
_گوه خوردی خودم اینحا اضافیم تا اینا الان بیمارستانو میزارن سرشون بندری میرن
پانیذ و نیکا و مهدیس و من باهم ۴ تایی گریه میکردیم که دکترش اومد بیرون
که سریع دوییدم سمتش
_عملش با موفقیت پیش رفت ولی
_ولی چی دکتر
_متاسفم رفتن تو دنیای نباتی
(بچه ها دنیای نباتی اینجوریه که مثل وکماعه و میره تو یه زندگی اخرت و ما نمیبیم چشاش بازه چه بهوش باشه چه مرده توی دنیای نباتیه و مثل فلج ها میمونه و هیچ حرکتی نمیتونه بکنه انگار تو کماعه تو چند ماه و میتونی باهاش حرف بزنی ولی حرفو حرکتی نمیکنه و چشاش فقط سقفو تماشا میکنه خودمم تو دنیای نباتی رفتم تجربه خوبی بود:)
انگار حرفش برام اکو شد
متاسفم رفتن تو دنیای نباتی
یعنی من چند ماه دیانامو نداشتم
روی زمین نشستمو گریه کردم و داد میکشیدم
_اقا اروم بااشید اینجا بیمارستانه ها
بعد محراب پستارا رو راه کرد که برن و منو اروم کردن
....................
خیلی ناراحت شدم ازین جور رمانی که نوشتم
من این رومانو ۳ ماه پیش نوشتم و وایه نوشتنش خیلی الان ناراحتم
چون خودم تو دنیای نباتی رفتم و مثل کما میمونه تقریبا تا عید امسال بودم تو دنیای نباتی
سال تحویل تو دنیای نباتی بودم
و الانم بابت نوشتن این رمان ناراحتم
🥀💔🙂
Part:³⁴
ساحل بلند شدو با تفنگ زد به دیانا
_نهههههههه
سریع بغلش کردمو زنگ زدم امبولانس
_دیانااااا قربونت برم دیاناااااااااااااااااا
پلیسا که اومدن دارو دسته ساحلو بردنو خود ساحل گرفتن و محراب و ممد و رضا یه لگد تو دهنش زدن قبل از اینکه بیان ببرنش
دیانا رو بردن و محرابم پشت فرمون ماشین من نشست و منم دستمو به شیشه زده بودمو انگشتامو به دهنم و گریه میکردم
_گریهدنکن داداش مرد که گریه نمیکنه
_نمیتونم محراب اگه دیانام بمیره چی بخدا ساحلو لب دار میبرم بخدا میکشمش بقران میکشمش
_داداش خوب میشه
بعد رفتیم بیمارستان که دکترش گفت رفته اتاق عمل
دم دره اتاق عمل نشسته بودمو گریه میکرومو هی سرمو میکوبیدم به دیوار
که نیکا رو دیدم که داره با مهدیس و پانیذ دارن میان
کی به اینا خبر داده بود مگه
_به اینا کی خبر داد
ممد:من
_گوه خوردی خودم اینحا اضافیم تا اینا الان بیمارستانو میزارن سرشون بندری میرن
پانیذ و نیکا و مهدیس و من باهم ۴ تایی گریه میکردیم که دکترش اومد بیرون
که سریع دوییدم سمتش
_عملش با موفقیت پیش رفت ولی
_ولی چی دکتر
_متاسفم رفتن تو دنیای نباتی
(بچه ها دنیای نباتی اینجوریه که مثل وکماعه و میره تو یه زندگی اخرت و ما نمیبیم چشاش بازه چه بهوش باشه چه مرده توی دنیای نباتیه و مثل فلج ها میمونه و هیچ حرکتی نمیتونه بکنه انگار تو کماعه تو چند ماه و میتونی باهاش حرف بزنی ولی حرفو حرکتی نمیکنه و چشاش فقط سقفو تماشا میکنه خودمم تو دنیای نباتی رفتم تجربه خوبی بود:)
انگار حرفش برام اکو شد
متاسفم رفتن تو دنیای نباتی
یعنی من چند ماه دیانامو نداشتم
روی زمین نشستمو گریه کردم و داد میکشیدم
_اقا اروم بااشید اینجا بیمارستانه ها
بعد محراب پستارا رو راه کرد که برن و منو اروم کردن
....................
خیلی ناراحت شدم ازین جور رمانی که نوشتم
من این رومانو ۳ ماه پیش نوشتم و وایه نوشتنش خیلی الان ناراحتم
چون خودم تو دنیای نباتی رفتم و مثل کما میمونه تقریبا تا عید امسال بودم تو دنیای نباتی
سال تحویل تو دنیای نباتی بودم
و الانم بابت نوشتن این رمان ناراحتم
🥀💔🙂
۵.۳k
۱۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.