قصه ی همیشه تکرار
پارت سوم
از زبان راوی:
- تو منو نمی شناسی ولی شاید نوعه منو بشناسه
+؛خب شما کی هستید
- من پدر نوعه ام اسمم دازایه
+ پدرش پس تا الان کجا بودین
- نوعه حتی پسر واقعی من نیست پدرش دوستم بود وقتی چند سال پیش با همسرش از دنیا رفت من از نوعه مراقبت کردم ولی بعد وقتی چهار سالش بود دزدیدنش
+ پیش یه برده فروش بود میخواست فرار کنه منم پیداش کردم و از اون برده فروش خریدمش ....آی
- تو بیماری قلبی داری درسته
+ شما از کجا می دونید
- خیلی وقته که مراقبت تونم
+ یه درخواست داشتم ازتون میشه منو یه جایی ببرید که نوعه منو این شکلی نبینه من وقتم داره تموم میشه ولی از شما میخوام مراقبش باشید
- نوعه بهت نیاز داره من نمیزارم بمیری
دازای چویا رو بغل کرد و برد
+ منو کجا می برید
- بیمارستان تو امشب باید عمل بشی
سوار ماشین شدن و دازای رفت به سمت یه بیمارستان که بهترین بیمارستان کشور بود
و چویا آماده شد برای عمل و بردنش اتاق عمل
چندین ساعت گذشت
عمل چویا تموم شد بیماریش تموم شد
تو بخش بود که بهوش اومد دستگاه تنفسی رو برداشت دازای رو دید
+ آقا
- بهوش اومدی چویا خدارو شکر
+ ممنونم آقا
- بگو دازای کاری نکردم همش به خاطر نوعه است
+ نوعه الان من نیستم باید بره مدرسه
- نگران نباش به دستیارم گفتم مراقبش باشه تا برگردیم
+ هنوز نرفتی پیشش
- نه میترسم منو دیگه نخواد
+ برگشتیم باهاش حرف میزنم به حرفم گوش میده
- ممنونم نمیدونستم بدون تو چیکار کنم
چویا می خواست بلند شه که دازای جلوش رو گرفت خوابوندش
- نه..نه بلند نشو باید استراحت کنی
چویا دوباره دراز کشید
- فعلآ استراحت کن تا دکتر بیاد تا مرخصت کنه
+ بازم ازتون ممنونم
- خواهش میکنم کاری نکردم
از زبان راوی:
- تو منو نمی شناسی ولی شاید نوعه منو بشناسه
+؛خب شما کی هستید
- من پدر نوعه ام اسمم دازایه
+ پدرش پس تا الان کجا بودین
- نوعه حتی پسر واقعی من نیست پدرش دوستم بود وقتی چند سال پیش با همسرش از دنیا رفت من از نوعه مراقبت کردم ولی بعد وقتی چهار سالش بود دزدیدنش
+ پیش یه برده فروش بود میخواست فرار کنه منم پیداش کردم و از اون برده فروش خریدمش ....آی
- تو بیماری قلبی داری درسته
+ شما از کجا می دونید
- خیلی وقته که مراقبت تونم
+ یه درخواست داشتم ازتون میشه منو یه جایی ببرید که نوعه منو این شکلی نبینه من وقتم داره تموم میشه ولی از شما میخوام مراقبش باشید
- نوعه بهت نیاز داره من نمیزارم بمیری
دازای چویا رو بغل کرد و برد
+ منو کجا می برید
- بیمارستان تو امشب باید عمل بشی
سوار ماشین شدن و دازای رفت به سمت یه بیمارستان که بهترین بیمارستان کشور بود
و چویا آماده شد برای عمل و بردنش اتاق عمل
چندین ساعت گذشت
عمل چویا تموم شد بیماریش تموم شد
تو بخش بود که بهوش اومد دستگاه تنفسی رو برداشت دازای رو دید
+ آقا
- بهوش اومدی چویا خدارو شکر
+ ممنونم آقا
- بگو دازای کاری نکردم همش به خاطر نوعه است
+ نوعه الان من نیستم باید بره مدرسه
- نگران نباش به دستیارم گفتم مراقبش باشه تا برگردیم
+ هنوز نرفتی پیشش
- نه میترسم منو دیگه نخواد
+ برگشتیم باهاش حرف میزنم به حرفم گوش میده
- ممنونم نمیدونستم بدون تو چیکار کنم
چویا می خواست بلند شه که دازای جلوش رو گرفت خوابوندش
- نه..نه بلند نشو باید استراحت کنی
چویا دوباره دراز کشید
- فعلآ استراحت کن تا دکتر بیاد تا مرخصت کنه
+ بازم ازتون ممنونم
- خواهش میکنم کاری نکردم
۴.۰k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.