تو مال منی پارت ۳
" بعضی وقتا از زبون سوم شخص بعضی وقتا از زبون ا/ت و بعضی وقتا از زبون جونگکوک نوشته میشه پس امیدوارم قاطی نکنید "
_بیا تو
خانم جئون ا/ت و به اتاق راهنمایی کرد و رو به پسرش گفت:جونگکوک پرستار جدیدت کیم ا/ت
ا/ت که تا اون لحظه محو پسر جذاب روبهروش شده بود و با خودش میگفت که حتما خدا سال ها برای طراحیش وقت گذاشته، سریع تعظیمی کرد و گفت: سلام آقای جئون
جونگکوک ابرویی بالا انداخت و با پوزخند رو به ا/ت گفت: این بچه قراره پرستار من بشه!؟
ا/ت سریع با لبخند رو به سرگرد سرد روبهروش گفت: نخیر من بچه نیستم سرگرد 19 سالمه یعنی به سن قانونی رسیدم
پوزخند سرگرد از حاضر جوابی پرستار جدیدش پر رنگ تر شد و گفت: ولی نسبت به سن و هیکل من تو خیلی بچهای
ا/ت همینجوری ادامه داد: مهم سنِ سرگرد بقیش به کمک خدا درست میشه
سرگرد با همون پوزخند زیر لب زمزمه کرد: خواهی دید بچه...
ولی سرگرد بیخبر بود از آیندهای که از قبل توسط این دختر رقم خورده بود..
توی اتاق نشسته بودم و داشتم به تتوهای جذاب جونگکوک رو عضلههایی که مشخص بود براش وقت گذاشته تا ساخته بشه فکر میکردم لعنتی انگار مجسمه بود که از موزه دزدیده شده به خاطر زیباییش
سری تکون دادم که این افکار شوم از ذهنم پاک بشه
زنگ اتاقم که مخصوص وقتایی بود که کوکی کار داشت میزدش به صدا در اومد
ا/ت با عجله بیرون اومد و به سمت اتاق کوک رفت
با تقهای وارد شد و گفت: بله آقای جئون
_میخوام رو تخت دراز بکشم
مثل یه جوجه کوچولو به سمتم اومد و دستم و دور گردن نحیف و لاغرش انداخت و سعی کرد از روی ویلچر بلندم کنه ولی خوب مگه میتونست!!!!
پوزخندی زدم و گفتم: دیدی بچه تو خودت نیاز به کمک داری!!!
چشماشو روهم فشار داد و گفت: میشه بپرسم چند سالتونه سرگرد
حالتی تو چهرهام ایجاد نکردم و گفتم: ۳۲
برای لحظهای چشماش با حالت بامزهای گرد شد و گفت: چه خوب موندید
اخمی کردم و گفتم: زود باش
وقتی اخم میکرد ابروهای پرپشت مرتب مشکیش توی هم میرفت و جذابیت چهرهای و صد برابر میکرد
جلوی پاش زانو زدم و گفتم: بیاید رو کولم
صدایی ازش نیومد که یهو سنگینی رو پشتم حس کردم
با نفس عمیقی از جام بلند شدم
لعنتی ده برابر من بود
آروم رو تخت خوابوندمش و گفتم: میخواید براتون کتاب بخونم
_نه برو بیرون
_میخواید بخوابید!؟
_من این موقع نمیخوابم
_پس تنهایی که نمیشه، بیاید حرف بزنیم یا براتون آهنگ بذارم
سرگرد با اخم و چشمای عصبی به دختر روبهروش نگاهی انداخت و گفت: پاتو از حریمی که بهت مربوط نمیشه رد نکن، حالاعم برو بیرون
ایشششش درست مثل این سرگردای بداخلاق توی فیلما
تعظیم کوتاهی کردم و بیرون اومدم
نزدیک سه ساعتی گذشته بود که در اتاق ا/ت زده شد
_بیا تو
خانم جئون ا/ت و به اتاق راهنمایی کرد و رو به پسرش گفت:جونگکوک پرستار جدیدت کیم ا/ت
ا/ت که تا اون لحظه محو پسر جذاب روبهروش شده بود و با خودش میگفت که حتما خدا سال ها برای طراحیش وقت گذاشته، سریع تعظیمی کرد و گفت: سلام آقای جئون
جونگکوک ابرویی بالا انداخت و با پوزخند رو به ا/ت گفت: این بچه قراره پرستار من بشه!؟
ا/ت سریع با لبخند رو به سرگرد سرد روبهروش گفت: نخیر من بچه نیستم سرگرد 19 سالمه یعنی به سن قانونی رسیدم
پوزخند سرگرد از حاضر جوابی پرستار جدیدش پر رنگ تر شد و گفت: ولی نسبت به سن و هیکل من تو خیلی بچهای
ا/ت همینجوری ادامه داد: مهم سنِ سرگرد بقیش به کمک خدا درست میشه
سرگرد با همون پوزخند زیر لب زمزمه کرد: خواهی دید بچه...
ولی سرگرد بیخبر بود از آیندهای که از قبل توسط این دختر رقم خورده بود..
توی اتاق نشسته بودم و داشتم به تتوهای جذاب جونگکوک رو عضلههایی که مشخص بود براش وقت گذاشته تا ساخته بشه فکر میکردم لعنتی انگار مجسمه بود که از موزه دزدیده شده به خاطر زیباییش
سری تکون دادم که این افکار شوم از ذهنم پاک بشه
زنگ اتاقم که مخصوص وقتایی بود که کوکی کار داشت میزدش به صدا در اومد
ا/ت با عجله بیرون اومد و به سمت اتاق کوک رفت
با تقهای وارد شد و گفت: بله آقای جئون
_میخوام رو تخت دراز بکشم
مثل یه جوجه کوچولو به سمتم اومد و دستم و دور گردن نحیف و لاغرش انداخت و سعی کرد از روی ویلچر بلندم کنه ولی خوب مگه میتونست!!!!
پوزخندی زدم و گفتم: دیدی بچه تو خودت نیاز به کمک داری!!!
چشماشو روهم فشار داد و گفت: میشه بپرسم چند سالتونه سرگرد
حالتی تو چهرهام ایجاد نکردم و گفتم: ۳۲
برای لحظهای چشماش با حالت بامزهای گرد شد و گفت: چه خوب موندید
اخمی کردم و گفتم: زود باش
وقتی اخم میکرد ابروهای پرپشت مرتب مشکیش توی هم میرفت و جذابیت چهرهای و صد برابر میکرد
جلوی پاش زانو زدم و گفتم: بیاید رو کولم
صدایی ازش نیومد که یهو سنگینی رو پشتم حس کردم
با نفس عمیقی از جام بلند شدم
لعنتی ده برابر من بود
آروم رو تخت خوابوندمش و گفتم: میخواید براتون کتاب بخونم
_نه برو بیرون
_میخواید بخوابید!؟
_من این موقع نمیخوابم
_پس تنهایی که نمیشه، بیاید حرف بزنیم یا براتون آهنگ بذارم
سرگرد با اخم و چشمای عصبی به دختر روبهروش نگاهی انداخت و گفت: پاتو از حریمی که بهت مربوط نمیشه رد نکن، حالاعم برو بیرون
ایشششش درست مثل این سرگردای بداخلاق توی فیلما
تعظیم کوتاهی کردم و بیرون اومدم
نزدیک سه ساعتی گذشته بود که در اتاق ا/ت زده شد
۲۲.۶k
۱۸ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.