"فیک : تو کی باشی؟"1
پارت 1
×یونگیااااااححح
نه نه اشتباه برداشت نکن! اینجا اتاق دربسته نیست!اینجا دانشگاهه آقازاده های کرهس! دانشگاه مین!این دختره هم که الان جیغ زد...وایسا...چرا باید یکی از کشته مردههای یونگی رو معرفی کنم؟بگذریم...آقازاده مین یونگی وارد مدرسه شد و کل چهارصد پونصد دانشجو به احترامش راهو باز کردنو دست به سینه کنار وایسادن!
×اومو!بچه ها ببینید هوسوک هم اومد! اوپااااااا
گلی بود به سبزه نیز آراسته شد!این هم جانگ هوسوک نیمهی کپی برابر اصل مین یونگی! دوتا از دماغ فیل افتاده...
یونگی کت قرمز و مشکیش که دیروز از نیویورک بدستش رسیده بود و خود نمیایی میکرد رو صاف کرد و مثل همیشه بدون اینکه به کشته مردهاش حتی نگاهم کنه با غرور توی سالن دانشگاه قدم برمیداشت برعکس هوسوک که عین این سلبریتی های برای همهی دخترا بوس میفرستاد و باهاشون شماره رد بدل میکرد!یونگی به یه دختر بلوند ریزه میزه نگاه کرد و یه لبخند شیطنت آمیز بهش زد و طولی نکشید که دختر بیچاره از ذوق فراوان روی زمین ولو شد*یکی اینو جعمش کنه..* همه در حال جیغ و داد کردن بودن و توجه ها روی یونگی هوسوک بود که با صدای گوش خراش ترمز کردن موتور همهی سرا به سمت عقب برگشت و دختری که موهاشو از دو طرف بافته بود و لباس چرم که برق میزد و خود نمیایی میکرد از موتور پیاده شد.
یعنی این غریبه کی بود؟
دختر کلاهشو درآورد و دستی به جلوی موهاش کشید و به عقب بردشون دستکششو در آورد و به چهره هایی که از زیبایی زیادش مبهوت بودن نگاه کرد بعد با کفش های پاشنه بلندش که تنها صدای تق تق هاش توی راهرو پیچیده بود به سمت سالن رفت و به یونگی طعنه زد و ازش رد شد...
یونگی سریع به خودش اومد و داد زد:یااااا کجا داری میری دخترهی لاشی؟
دختر به سمت یونگی برگشت
یونگی:حضرت عالی کی باشن؟
دختر دوباره لبخند یه وری شو به بقیه نشون داد:کیم ا.ت...!
چندی بعد:
ا.ت:آقای کیمممممم آقای کیم!پس این کجاس...آهای مدیر کجایییییی...ایش کجا مرده پس! کیم نامجوننننن
نامجون یهو در حال سکندری خوردن و گرفتن عینکش رو هوا از اتاقش بیرون میاد یه نگاه به چپ راستش میندازه که چشمش به ا.ت میافته...
نانجون:ا.ت!(یا امام زاده بیژن این چی میخواد!)
ا.ت:اینجا بودی؟ دو ساعت صدات زدم پسر عمو!
نامجون:هیششششششش ساکت الان همه صداتو میشنون!
ا.ت:خب که...
نامجون دستشو میزاره رو دهن ا.ت و دعا دعا میکنه که آبرو حیثیتش جلوی چهارصد نفر به فا...چیزه ببخشید...از بین نرفته باشه!
نامجون:ا.ت جان بیا بریم تو باهم صحبت بکنیم!...
"ادامه دارد..."
خب گایز این اولین پارت از دومین فیکم بود اگه خوشتون اومد شرطا رو برسونید که پارت بعدی رو آپ کنم!^^♡
شرایط:۳۰ تا کامنت و لایک
پیام ناشناس:
https://harfeto.timefriend.net/16686896605464
جواب پیام ناشناس:
@pyamenashenas
×یونگیااااااححح
نه نه اشتباه برداشت نکن! اینجا اتاق دربسته نیست!اینجا دانشگاهه آقازاده های کرهس! دانشگاه مین!این دختره هم که الان جیغ زد...وایسا...چرا باید یکی از کشته مردههای یونگی رو معرفی کنم؟بگذریم...آقازاده مین یونگی وارد مدرسه شد و کل چهارصد پونصد دانشجو به احترامش راهو باز کردنو دست به سینه کنار وایسادن!
×اومو!بچه ها ببینید هوسوک هم اومد! اوپااااااا
گلی بود به سبزه نیز آراسته شد!این هم جانگ هوسوک نیمهی کپی برابر اصل مین یونگی! دوتا از دماغ فیل افتاده...
یونگی کت قرمز و مشکیش که دیروز از نیویورک بدستش رسیده بود و خود نمیایی میکرد رو صاف کرد و مثل همیشه بدون اینکه به کشته مردهاش حتی نگاهم کنه با غرور توی سالن دانشگاه قدم برمیداشت برعکس هوسوک که عین این سلبریتی های برای همهی دخترا بوس میفرستاد و باهاشون شماره رد بدل میکرد!یونگی به یه دختر بلوند ریزه میزه نگاه کرد و یه لبخند شیطنت آمیز بهش زد و طولی نکشید که دختر بیچاره از ذوق فراوان روی زمین ولو شد*یکی اینو جعمش کنه..* همه در حال جیغ و داد کردن بودن و توجه ها روی یونگی هوسوک بود که با صدای گوش خراش ترمز کردن موتور همهی سرا به سمت عقب برگشت و دختری که موهاشو از دو طرف بافته بود و لباس چرم که برق میزد و خود نمیایی میکرد از موتور پیاده شد.
یعنی این غریبه کی بود؟
دختر کلاهشو درآورد و دستی به جلوی موهاش کشید و به عقب بردشون دستکششو در آورد و به چهره هایی که از زیبایی زیادش مبهوت بودن نگاه کرد بعد با کفش های پاشنه بلندش که تنها صدای تق تق هاش توی راهرو پیچیده بود به سمت سالن رفت و به یونگی طعنه زد و ازش رد شد...
یونگی سریع به خودش اومد و داد زد:یااااا کجا داری میری دخترهی لاشی؟
دختر به سمت یونگی برگشت
یونگی:حضرت عالی کی باشن؟
دختر دوباره لبخند یه وری شو به بقیه نشون داد:کیم ا.ت...!
چندی بعد:
ا.ت:آقای کیمممممم آقای کیم!پس این کجاس...آهای مدیر کجایییییی...ایش کجا مرده پس! کیم نامجوننننن
نامجون یهو در حال سکندری خوردن و گرفتن عینکش رو هوا از اتاقش بیرون میاد یه نگاه به چپ راستش میندازه که چشمش به ا.ت میافته...
نانجون:ا.ت!(یا امام زاده بیژن این چی میخواد!)
ا.ت:اینجا بودی؟ دو ساعت صدات زدم پسر عمو!
نامجون:هیششششششش ساکت الان همه صداتو میشنون!
ا.ت:خب که...
نامجون دستشو میزاره رو دهن ا.ت و دعا دعا میکنه که آبرو حیثیتش جلوی چهارصد نفر به فا...چیزه ببخشید...از بین نرفته باشه!
نامجون:ا.ت جان بیا بریم تو باهم صحبت بکنیم!...
"ادامه دارد..."
خب گایز این اولین پارت از دومین فیکم بود اگه خوشتون اومد شرطا رو برسونید که پارت بعدی رو آپ کنم!^^♡
شرایط:۳۰ تا کامنت و لایک
پیام ناشناس:
https://harfeto.timefriend.net/16686896605464
جواب پیام ناشناس:
@pyamenashenas
۸۸.۷k
۰۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.