تصور کن چشم وا کنیم و ببینیم آدم ها جشن گرفته اند، آوای ش
تصور کن چشم وا کنیم و ببینیم آدمها جشن گرفتهاند، آوای شادی و رهایی در تمام کوچه و خیابانهای شهر پیچیده، خبرها و حادثهها خوباند و آدمها خوبتر...روزی که همه بدون هراس، یکدیگر را بغل میکنند و کوچه و خیابان پر است از آدمهای شاد و آسودهای که دیگر نیازی نیست برای زندهماندن، هیچ فاصلهای را مراعات کنند.هیچکس ماسک به چهره ندارد و کسی از نزدیک شدن به آدمهای دیگر نمیترسد.روزی را تصور کن که جهان، جامهی بهبود پوشیده و جهانیان به شکرانهی این بهبود، بار دیگر از ته دل میخندند.روزی را تصور کن که «شادی» غیرممکن نیست، «لبخند» غیر ممکن نیست، «رهایی» و بهبود غیرممکن نیست. و «عشق» بلامانع است، و «آغوش» بلامانع است و «زیستن» ، آه، بدون دغدغه زیستن...همین روزها جهان یاد میگیرد زخمهایش را ترمیم کند و ما بلد میشویم یکبار برای همیشه بابت تمام دردهایی که کشیدیم گریه کنیم، اشکهامان را پاک کرده، به آیندهای بهتر چشم بدوزیم و فراموش کنیم روزهای پیش از این، تا چه اندازه مضطرب، و چقدر غمگین بودیم
۵.۱k
۲۶ اسفند ۱۳۹۹