زندگیم هر شب تلخ تر و سیاه تر از شب قبل. کل زندگیم شده حس
زندگیم هر شب تلختر و سیاهتر از شب قبل. کل زندگیم شده حسرت، عقده، نرسیدن. سعی میکنم با نشئگی ازشون فرار کنم، ولی نمیتونم حذفشون کنم. اینجا ولی کسی منو نمیفهمه. همه فک میکنن منم مث بقیع خودم میخاستمُ فق دنبال بهونه بودم. ن، من هیچوقت نمیخاستم زندگیم ب اینجا کشیدع شه. اتفاقن من خیلی همه چی برام اهمیت داشت. سلامتی، خانواده، دوست، رفیق، خودم. دوس نداشتم هیچوقت اذیت باشم، دوس نداشتم اصن حالم بد باشه، همیشه میخاستم دوستو رفیقام همه پیشم باشن؛ ولی الان چی، همه رفیقامو از خودم فراری دادمُ حالا تنها رفیقام شدن سگای ولگرد شهر، خودم هرکاری میکنم تا فقط ب خودم آسیب بزنم، خودمو اذیت کنم. من حتی ب خودکشی فک نمیکنم، خودزنی میکنم! چون میدونم خودمو بکشم راحت میشم و من اینو نمیخام، اگههم روزی رسید ک دیگ بخام ب خودکشی فک کنم، اصن سمت راهی ک درد کمتری داشته باشه نمیرم، برعکس کاری میکنم ک بیشترین دردو بکشم قبل مرگ! از خودم متنفرم و خودمم قبول دارم ک آدم مزخرفُ آشغالیم، ولی باز سر آدما خالی میکنم ک ی عمر از سمتشون طرد شدم. خو بی همهچیز این همه آدم رو زمین مشکل دارن تو فق سالمی؟ این تویی ک مشکلداری، همه ب چش ی معتاد دیوونه خلوضع و احمق نگات میکنن چون واقن هستی! با همه حرفایی ک ب خودم میزنم دلم ب حال خودم میسوزه، ولی بازم ادامه میدم. همه عقدههامو همه خشممو سر خودم خالی میکنم، گاهیهم سرمو میذارم رو بالش، ب قدری داد میزنم ک چشام سیاهی میرع و میوفتم رو زمینُ نفسنفس میزنم، اون لحظهاس ک دیگ حتی زورم نمیرسه دستمو بلند کنم پس سعی میکنم حالا با موزیک حالمو خراب کنم، نمیدونم بقیه واسه چی موزیک گوش میدن، اروم شدن یا فرار از مشکلات، ولی من از موزیکم واسه خودآزاری استفادع میکنم. همیشع ب موزیکی گوش میدم ک تا جای ممکن حالمو بدتر کنه. نمیدونم کی قرارع تموم شه...!)
۴۲.۴k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲