Fiction: Masters slave
Part 6
/ویو لوهان/
اعصابم بشدت بهم ریخته بود هنوزم پیداش نکرده بودن پس این بی عرضه ها ب چ دردی میخوردن ا یه جهتم V
میخاست جاسوسایی که فرستادع بود خبرای منو براش ببرن ببینع
و خب من اینو میدونستم چون اون افرادی که
فرستاده بود ادمای خودم بودن«خر تو خر شد💔🗿»
فلن این مهم نیس
چیزی ک مهمه اینه که V اونارو احضار کرده این ینی یمدت دیگه سر و کلش دوبارع پیدا میشه و همچیو میفهمه و اونموقست ک باید دردسر جدید به جون بخرم
البتع اون ب گرد پای منم نمیرسید بارها بهم ثابت شده بود
اون هیچوخ نمیتونه منو کنار بزنه یا شکست بده ضعیف تر از این حرفاس
/ویو V/
لوهان همیشه فک میکرد از من قدرتمند تره و میتونه منو شکست بده
بایدم همین فکرو بکنه تو تمام این سالا هیچوخ نذاشتم چیز زیادی درموردم بفهمه اون فقد چیزاییو میدونس ک من میخاسم بدونه
از همون اولم میدونسم آدمایی که فرستاده بودم جاسوسیشو کنن افراد خودشن و دیقا به همین دلیل اونارو فرستادم که بخودش اعتماد کنه و به این باور ک میتونه منو شکست بده برسه موفقم شدم اون فک میکنه
میتونه درهرصورت باهام مقابلع کنه اون اصن برام مهم نیس
فعلن باید از اون تحقیق کنم
از همون روز آخر ک دیگه ندیدمش تا زمانی که به این مقام رسیدم
هیچکس نمیذاشت دنبالش بگردم
هیچوخ اون بچه رو فراموش نمیکنم
اگه این دختر واقن همون باشه هیچوخ اجازه نمیدم دست لوهان بیوفته
به هیچ وجه
ب یکی از افرادم گفدم که لکس رو خبر کنن بیاد اتاقم
بعد چن دقیقه در زده شد و اومد تو
ازت میخام راجب این دختر اطلاعات جم کنیو بفهمی آیا تو بچگیش دوستی داشته یا نه یا اینکه خانوادش کین خودش کیه میفهمی که هوم؟
_چشم رییس و درمورد اینکه گفتین ادمای لوهانو بگم بیان اینجا اومدن و منتظر دستور شمان
بهشون بگو بیان داخل کارشون دارم
_چشم رییس
بعد این حرفش رف بیرون
دیگه بس بود تا این حد نباید پیش میرفتن
هنوز وختش نبود اول باید مطمئن میشدم بعدش کارامو شرو میکردم
مدت زیادی بود ک باهاش کاری نداشتم چون ب اینکه این همون آدم باشع شک داشتم ولی اگه باشه
دیگ نیازی به مراعات ندارمو صد در صد این خارای بی خاصیتو از راهم ورمیداشتم
دیگه زیادی داشتن تو کارام دخالت میکردن
_رییس میشه بیایم داخل
نمیدونم ؟ میتونین؟
بعد گفتن این حرفم بدون ذره ای توجه اومدن داخل
انگار فک میکردن ک خیلی نفوذ دارن هه
•••
پارت بعد شرط ندارع
فردا میذارمش🌙🥀
/ویو لوهان/
اعصابم بشدت بهم ریخته بود هنوزم پیداش نکرده بودن پس این بی عرضه ها ب چ دردی میخوردن ا یه جهتم V
میخاست جاسوسایی که فرستادع بود خبرای منو براش ببرن ببینع
و خب من اینو میدونستم چون اون افرادی که
فرستاده بود ادمای خودم بودن«خر تو خر شد💔🗿»
فلن این مهم نیس
چیزی ک مهمه اینه که V اونارو احضار کرده این ینی یمدت دیگه سر و کلش دوبارع پیدا میشه و همچیو میفهمه و اونموقست ک باید دردسر جدید به جون بخرم
البتع اون ب گرد پای منم نمیرسید بارها بهم ثابت شده بود
اون هیچوخ نمیتونه منو کنار بزنه یا شکست بده ضعیف تر از این حرفاس
/ویو V/
لوهان همیشه فک میکرد از من قدرتمند تره و میتونه منو شکست بده
بایدم همین فکرو بکنه تو تمام این سالا هیچوخ نذاشتم چیز زیادی درموردم بفهمه اون فقد چیزاییو میدونس ک من میخاسم بدونه
از همون اولم میدونسم آدمایی که فرستاده بودم جاسوسیشو کنن افراد خودشن و دیقا به همین دلیل اونارو فرستادم که بخودش اعتماد کنه و به این باور ک میتونه منو شکست بده برسه موفقم شدم اون فک میکنه
میتونه درهرصورت باهام مقابلع کنه اون اصن برام مهم نیس
فعلن باید از اون تحقیق کنم
از همون روز آخر ک دیگه ندیدمش تا زمانی که به این مقام رسیدم
هیچکس نمیذاشت دنبالش بگردم
هیچوخ اون بچه رو فراموش نمیکنم
اگه این دختر واقن همون باشه هیچوخ اجازه نمیدم دست لوهان بیوفته
به هیچ وجه
ب یکی از افرادم گفدم که لکس رو خبر کنن بیاد اتاقم
بعد چن دقیقه در زده شد و اومد تو
ازت میخام راجب این دختر اطلاعات جم کنیو بفهمی آیا تو بچگیش دوستی داشته یا نه یا اینکه خانوادش کین خودش کیه میفهمی که هوم؟
_چشم رییس و درمورد اینکه گفتین ادمای لوهانو بگم بیان اینجا اومدن و منتظر دستور شمان
بهشون بگو بیان داخل کارشون دارم
_چشم رییس
بعد این حرفش رف بیرون
دیگه بس بود تا این حد نباید پیش میرفتن
هنوز وختش نبود اول باید مطمئن میشدم بعدش کارامو شرو میکردم
مدت زیادی بود ک باهاش کاری نداشتم چون ب اینکه این همون آدم باشع شک داشتم ولی اگه باشه
دیگ نیازی به مراعات ندارمو صد در صد این خارای بی خاصیتو از راهم ورمیداشتم
دیگه زیادی داشتن تو کارام دخالت میکردن
_رییس میشه بیایم داخل
نمیدونم ؟ میتونین؟
بعد گفتن این حرفم بدون ذره ای توجه اومدن داخل
انگار فک میکردن ک خیلی نفوذ دارن هه
•••
پارت بعد شرط ندارع
فردا میذارمش🌙🥀
۲.۹k
۲۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.