❣️پارت پانزدهم ❣️
ات ویو
داشتم وسایل های خونه رو میچیدم که جونگ کوک اومد تو اتاقم
ات :سلام
جونگ کوک: سلام (خمار )
ات :امم چیزی شده ؟
جونگ کوک: آره
ات؛ خب بگو نگرانم کردی
جونگ کوک: گشنمه
ات: خو برو غذا بخور
جونگ کوک: یادت رفته من خون آشامم غذام خون هستش
ات: اهاا خب بیا از خون من بخور
جونگ کوک :واقعا ؟
ات :آره بیا
جونگ کوک اومد سمت گردنم و از گردنم یه مک عمیق زد که بیهوش شدم
جونگ کوک ویو
دیدم که بیهوش شد برآید استایل بغلش کردم و گذاشتمش رو تخت رفتم کنارش دراز کشیدم
جونگ کوک: این دختر چرا انقدر خوشگله
ناخودآگاه لبام رو روی لباش گذاشتم مزهی توت فرنگی میداد یه مک کوچولو زدم و رفتم کنارش خوابیدم
ات ویو( ۱ ساعت بعد)
از خواب بیدار شدم دیدم که جونگ کوک کنارم خوابیده یه چند وقتیه ازش خوشم اومده داشتم همینجوری نگاش میکردم
جونگ کوک :خوشت اومده
ات: امم چی مگه تو خواب نبودی ؟
جونگ کوک :الان بیدار شدم
ات: آها خب من برم
جونگ کوک :کجا ؟
ات: هیچی برم غذا بخورم گشنمه
جونگ کوک: آها میگم ات میای بریم بیرون
ات :خب کجا بریم؟
جونگ کوک بریم لب دریا ؟
ات :اوممم نه
جونگ کوک: چرا ؟
ات :اول باید یه کاری برام انجام بدی
جونگ کوک: چه کاری ؟
ات: بریم بستنی بخوریم
جونگ کوک: نه
ات: لطفا (کیوت )
جونگ کوک: هوفف باشه اول بستنی بعدش دریا خوبه
ات: آره
این داستان ادامه دارد
پارت بعدی پارت آخره🥰🥰🥰
دوست دارین فیک بعدی از کی باشه😍😍
داشتم وسایل های خونه رو میچیدم که جونگ کوک اومد تو اتاقم
ات :سلام
جونگ کوک: سلام (خمار )
ات :امم چیزی شده ؟
جونگ کوک: آره
ات؛ خب بگو نگرانم کردی
جونگ کوک: گشنمه
ات: خو برو غذا بخور
جونگ کوک: یادت رفته من خون آشامم غذام خون هستش
ات: اهاا خب بیا از خون من بخور
جونگ کوک :واقعا ؟
ات :آره بیا
جونگ کوک اومد سمت گردنم و از گردنم یه مک عمیق زد که بیهوش شدم
جونگ کوک ویو
دیدم که بیهوش شد برآید استایل بغلش کردم و گذاشتمش رو تخت رفتم کنارش دراز کشیدم
جونگ کوک: این دختر چرا انقدر خوشگله
ناخودآگاه لبام رو روی لباش گذاشتم مزهی توت فرنگی میداد یه مک کوچولو زدم و رفتم کنارش خوابیدم
ات ویو( ۱ ساعت بعد)
از خواب بیدار شدم دیدم که جونگ کوک کنارم خوابیده یه چند وقتیه ازش خوشم اومده داشتم همینجوری نگاش میکردم
جونگ کوک :خوشت اومده
ات: امم چی مگه تو خواب نبودی ؟
جونگ کوک :الان بیدار شدم
ات: آها خب من برم
جونگ کوک :کجا ؟
ات: هیچی برم غذا بخورم گشنمه
جونگ کوک: آها میگم ات میای بریم بیرون
ات :خب کجا بریم؟
جونگ کوک بریم لب دریا ؟
ات :اوممم نه
جونگ کوک: چرا ؟
ات :اول باید یه کاری برام انجام بدی
جونگ کوک: چه کاری ؟
ات: بریم بستنی بخوریم
جونگ کوک: نه
ات: لطفا (کیوت )
جونگ کوک: هوفف باشه اول بستنی بعدش دریا خوبه
ات: آره
این داستان ادامه دارد
پارت بعدی پارت آخره🥰🥰🥰
دوست دارین فیک بعدی از کی باشه😍😍
۴۳.۷k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.