«When he was your friend's brother»
«When he was your friend's brother»
«part_²⁴»
فردا صبح
ات ویو
بیدار شدم دیدم جونگکوکم بیداره صبح بخیر گفتم و بلند شدم رفتم دستشوی و..... اومدم رفتم پایین جونگکوک نشسته بود رو مبل گوشیم زنگ خورد برش داشتم لیا بود
ات: الو
لیا: سلام خوبی
ات: سلام خوبم ممنون تو خوبی
لیا: آره ات
ات: بله
لیا:دارم میام پیشت
ات: باشه
قطع کردم
ات: جونگکوک لیا داره میاد
جونگکوک: باش منم میخواستم برم بیرون
ات: کجا میری
جونگکوک: با بچه ها میریم تا جایی میایم
ات: باش
جونگکوک: زود بر میگردم باشه
ات: باش
رفتم طرفش و بو*سیدمش اونم همکاری کرد بعد از بو*سمون جونگکوک رفت یکم بعد لیا اومد
لیا: سلاممم
ات: سلامم
لیا اومد داخل
لیا: خب چیکار میکنی زندگی با داداشم چطوره
ات: هیچ سلامتی... آره عالیه خیلی خوشحالم
لیا: فکرشم نمیکردم بشی زن داداشم
ات:منم
3ساعت بعد
لیا رفته بود ساعت 5 بود جونگکوک گقت زود میاد اما نیومده هنوز اشکال نداره حتما داره بهش
شب
ات ویو
ساعت 11جونگکوک هنوز نیومده هرچی هم زنگ میزنم جواب نمیده
جونگکوک ویو
با بچه ها داشتیم میچرخیدیم و حرف میزدیم و میخندیدیم و نمیدونستم ساعت چنده ساعت و که نگاه کردم 11 بود
جونگکوک: وایی
تهیونگ: چیشده
جونگکوک: به ات گفتم زود میام ولی ساعت 11
نامجون: برو
جونگکوک: باش... من میرم
جین: بای
رفتم سوار ماشین شدم حرکت کردم سمت خونه بعد چند دقیقه رسیدم پیاده شدم رفتم داخل چراغ ها روشن بود و ات رو مبل نشسته بود و فیلم میدید رفتم پیشش
نشستم
جونگکوک: سلام
ات: سلام
جونگکوک: ببخشید دیر اومدم نمیدونستم ساعت چنده
ات: اشکال نداره..... بریم بخوابیم
جونگکوک: بریم
رفتیم بالا ات دراز کشید رو تخت منم تیشرتم و در آوردم چون عادت داشتم بدون تیشرت بخوابم رفتم پیش ات دراز کشیدم و بغلش کردم
جونگکوک: ببخشید(آروم)
ات: اشکال نداره(آروم)
جونگکوک: دوست دارم(آروم)
ات: منم دوست دارم(آروم)
«part_²⁴»
فردا صبح
ات ویو
بیدار شدم دیدم جونگکوکم بیداره صبح بخیر گفتم و بلند شدم رفتم دستشوی و..... اومدم رفتم پایین جونگکوک نشسته بود رو مبل گوشیم زنگ خورد برش داشتم لیا بود
ات: الو
لیا: سلام خوبی
ات: سلام خوبم ممنون تو خوبی
لیا: آره ات
ات: بله
لیا:دارم میام پیشت
ات: باشه
قطع کردم
ات: جونگکوک لیا داره میاد
جونگکوک: باش منم میخواستم برم بیرون
ات: کجا میری
جونگکوک: با بچه ها میریم تا جایی میایم
ات: باش
جونگکوک: زود بر میگردم باشه
ات: باش
رفتم طرفش و بو*سیدمش اونم همکاری کرد بعد از بو*سمون جونگکوک رفت یکم بعد لیا اومد
لیا: سلاممم
ات: سلامم
لیا اومد داخل
لیا: خب چیکار میکنی زندگی با داداشم چطوره
ات: هیچ سلامتی... آره عالیه خیلی خوشحالم
لیا: فکرشم نمیکردم بشی زن داداشم
ات:منم
3ساعت بعد
لیا رفته بود ساعت 5 بود جونگکوک گقت زود میاد اما نیومده هنوز اشکال نداره حتما داره بهش
شب
ات ویو
ساعت 11جونگکوک هنوز نیومده هرچی هم زنگ میزنم جواب نمیده
جونگکوک ویو
با بچه ها داشتیم میچرخیدیم و حرف میزدیم و میخندیدیم و نمیدونستم ساعت چنده ساعت و که نگاه کردم 11 بود
جونگکوک: وایی
تهیونگ: چیشده
جونگکوک: به ات گفتم زود میام ولی ساعت 11
نامجون: برو
جونگکوک: باش... من میرم
جین: بای
رفتم سوار ماشین شدم حرکت کردم سمت خونه بعد چند دقیقه رسیدم پیاده شدم رفتم داخل چراغ ها روشن بود و ات رو مبل نشسته بود و فیلم میدید رفتم پیشش
نشستم
جونگکوک: سلام
ات: سلام
جونگکوک: ببخشید دیر اومدم نمیدونستم ساعت چنده
ات: اشکال نداره..... بریم بخوابیم
جونگکوک: بریم
رفتیم بالا ات دراز کشید رو تخت منم تیشرتم و در آوردم چون عادت داشتم بدون تیشرت بخوابم رفتم پیش ات دراز کشیدم و بغلش کردم
جونگکوک: ببخشید(آروم)
ات: اشکال نداره(آروم)
جونگکوک: دوست دارم(آروم)
ات: منم دوست دارم(آروم)
۲۵.۳k
۱۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.