P54
P54
دریا مانند زندگیست. مثل زندگی پر از پستی و بلندی ست. مواقعی که موج های دریا حمله ور میشوند و با آرامی دریا وارد جنگ میشوند نشان دهنده لحظاتیست که ما در چاه عمیقی از درد فرو میرویم و تاریکی مارا میبلعد. آرامی دریا نشان دهنده لحظاتیست که زندگی مانند موسیقی ، آرام و لذت بخش است. زمانی که به دریا خیره میشویم. گذر زمان را نمیفهمیم. حالا فرقی نمیکند چه دریایی باشد ، دریایی آرام ، دریایی جنگاور ، چشمان معشوق ، دریای مشکلات ، هرچیزی میتواند ما را در چنگ خود اسیر کند و محکم نگه دارد. تهیونگ هم گذر زمان را نفهمید. در حدی به دریا خیره موند که خورشید هم در حال آماده کردن خود برای استراحت بود . ( نزدیک غروب بود)
_ تهیونگ.
با شنیدن صدای آشنا ، قلبش در سینه فرو ریخت: الیزا.
محکم الیزا رو در آغوش خود گرفت: دلم برات تنگ شده بود.
_ منم همینطور.
تهیونگ کتف های الیزا رو گرفت و گفت: اتفاقی افتاده ؟ چرا نیومدی؟ میدونی چقد منتظرت موندم ؟ دیگه کم کم داشتم دیوونه میشدم. هر یک دقیقه برام مثل یک سال گذشت.
الیزا به پایین نگاه کرد و گفت: حالم خوب نبود.
تهیونگ در حالی که به الیزا خیره شده بود گفت : چی شده نفسم؟ اتفاقی افتاده ؟
_ میای حرف بزنیم ؟
+ آره عزیزم.
آروم روی ماسه ها نشستند و الیزا سرشو رو شونه ی تهیونگ گذاشت : از کجا برات شروع کنم؟
+ از هر جایی دلت میخواد.
_ داستان ما ، داره به پایان میرسه.
تهیونگ با تعجب به الیزا نگاه کرد و گفت: منظورت چیه ؟
_ یعنی به زودی تو آزاد میشی.
+ از چی ...آزاد میشم ؟
_ تو یه روحی که تو کتاب حبس شده. تو آزاد میشی و کتابت تموم میشه.
+ بعدش چی....بعدش چی میشه؟
_ تو سر از دنیای واقعی در میاری. دنیایی که بهش تعلق داری. دنیایی که من توش زندگی میکنم.
+ این خوبه. من میام پیشت.
الیزا با بغض و فریاد گفت : نه خوب نیست. ما دیگه همو نمیبینم.
+ چرا؟
_ چون تو هر جایی ممکنه آزاد بشی. حافظتو از دست میدی. من دیگه هیچوقت نمیتونم پیدات کنم.
+ مهم نیست.
الیزا با تعجب پرسید : منظورت چیه؟
تهیونگ ایستاد و دست الیزا رو گرفت تا اونم بایسته: من هر کاری میکنم. تا پیدات کنم. ما به هم میرسیم. اینو مطمعنم. ما تو اون دنیا به هم میرسیم. شده از زیر سنگم پیدات میکنم.
کمر الیزا رو گرفت و محکم بوسیدش. دستاشو رو گونه های الیزا گرفته بود و محکم میبوسید. خورشید داشت غروب میکرد و شاهد بوسه ی دو عاشق در کنار دریا بود........
دریا مانند زندگیست. مثل زندگی پر از پستی و بلندی ست. مواقعی که موج های دریا حمله ور میشوند و با آرامی دریا وارد جنگ میشوند نشان دهنده لحظاتیست که ما در چاه عمیقی از درد فرو میرویم و تاریکی مارا میبلعد. آرامی دریا نشان دهنده لحظاتیست که زندگی مانند موسیقی ، آرام و لذت بخش است. زمانی که به دریا خیره میشویم. گذر زمان را نمیفهمیم. حالا فرقی نمیکند چه دریایی باشد ، دریایی آرام ، دریایی جنگاور ، چشمان معشوق ، دریای مشکلات ، هرچیزی میتواند ما را در چنگ خود اسیر کند و محکم نگه دارد. تهیونگ هم گذر زمان را نفهمید. در حدی به دریا خیره موند که خورشید هم در حال آماده کردن خود برای استراحت بود . ( نزدیک غروب بود)
_ تهیونگ.
با شنیدن صدای آشنا ، قلبش در سینه فرو ریخت: الیزا.
محکم الیزا رو در آغوش خود گرفت: دلم برات تنگ شده بود.
_ منم همینطور.
تهیونگ کتف های الیزا رو گرفت و گفت: اتفاقی افتاده ؟ چرا نیومدی؟ میدونی چقد منتظرت موندم ؟ دیگه کم کم داشتم دیوونه میشدم. هر یک دقیقه برام مثل یک سال گذشت.
الیزا به پایین نگاه کرد و گفت: حالم خوب نبود.
تهیونگ در حالی که به الیزا خیره شده بود گفت : چی شده نفسم؟ اتفاقی افتاده ؟
_ میای حرف بزنیم ؟
+ آره عزیزم.
آروم روی ماسه ها نشستند و الیزا سرشو رو شونه ی تهیونگ گذاشت : از کجا برات شروع کنم؟
+ از هر جایی دلت میخواد.
_ داستان ما ، داره به پایان میرسه.
تهیونگ با تعجب به الیزا نگاه کرد و گفت: منظورت چیه ؟
_ یعنی به زودی تو آزاد میشی.
+ از چی ...آزاد میشم ؟
_ تو یه روحی که تو کتاب حبس شده. تو آزاد میشی و کتابت تموم میشه.
+ بعدش چی....بعدش چی میشه؟
_ تو سر از دنیای واقعی در میاری. دنیایی که بهش تعلق داری. دنیایی که من توش زندگی میکنم.
+ این خوبه. من میام پیشت.
الیزا با بغض و فریاد گفت : نه خوب نیست. ما دیگه همو نمیبینم.
+ چرا؟
_ چون تو هر جایی ممکنه آزاد بشی. حافظتو از دست میدی. من دیگه هیچوقت نمیتونم پیدات کنم.
+ مهم نیست.
الیزا با تعجب پرسید : منظورت چیه؟
تهیونگ ایستاد و دست الیزا رو گرفت تا اونم بایسته: من هر کاری میکنم. تا پیدات کنم. ما به هم میرسیم. اینو مطمعنم. ما تو اون دنیا به هم میرسیم. شده از زیر سنگم پیدات میکنم.
کمر الیزا رو گرفت و محکم بوسیدش. دستاشو رو گونه های الیزا گرفته بود و محکم میبوسید. خورشید داشت غروب میکرد و شاهد بوسه ی دو عاشق در کنار دریا بود........
۹.۸k
۲۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.