سرنوشت نفرین شده...
پارت 38
یه لبخند کوتاه زد و گوشیشو برداشت و مستقیم خاموشش کرد. گوشیرو انداخت اونطرف و نزدیکم شد.
کمرمو گرفت و بغلم کرد
-هی داری چی کار میکنی
بدون گفتن هیچ حرفی رفت سمت اتاقش.
من طبقه بالا نشسته بودم و اینجا به اتاقا نزدیک تر بود .
درو باز کرد و وارد شدیم و پشت سر درو بست.
-با تو امممم
دستی که باهاش پاهمو گرفت بود رو شل کرد و پاهام افتاد رو زمین و با همون دست موهامو چنگ زد و صورتمو نزدیک صورتش کرد
هیششش بیبی آروم باش
یهو بدنم داغ شد و یه شوک عمیق بهم وارد شد و لالمونی گرفتم
یه دستش دور کمرم بود و با دست دیگش دکمه های پیرهنمو باز کرد و بعد درش آورد
قدرت تکملمو به دست اوردم و گفتم
-هییبیی ولم کننننن تو باز داری کار چند ماه پیشتو تکرار میکنییی میگم ولم کننن
یه تفاوتی بینشونه
نزدیک صورتم شد و با صدای بم و اروم گفت
اینبار بر خلاف قبلی دو طرفس
یه نیشخند زد و هلم داد رو تخت
-هیچم دو طرفه نیست ولم کن
اومد رو تخت و زانو هاشو دو طرف تخت گذاشت و نزدیک لبام شد و بوسیدشون.
بوسه های گرم و ارومی که یواش یواش...خیلی وحشی و عمیق شدن
من غیر از همراهی کردن کار دیگه ای نمیتونستم بکنم. پس مجبور بودم.
یه دستشو گذاشت رو سوت.ینم و کشید و پارش کرد.
صحنه اشنایی بود
دفعه قبلی چون همراهی نکردم عواقب بدی دیدم بخاطر همین تو دراوردن لباسام کمکش کردم.
چرا دروغ بگم، هم میخواستم، هم خجالت میکشیدم و استرس داشتم.
کاملا لخت بودم و روم خیمه زده بود نمیدونم چرا شروع کردم به باز کردن دکمه های پیرهن کوک و بعد خودش درش آورد.
از حق نگذریم بدن جذابی داشت(هول)
اینبار از لبام جدا شد تا نفس بگیره ولی دوباره بجای بوسیدن رفت سراغ گردنم و مک های عمیقی زد که مطمئن بودم فردا قراره بنفش شن.
اصلا نمیتونستم چیزی بگم و فقط سکوت میکردم.
آروم آروم کارو جلو برد...
لبا...گردن... ترقوه ها...سینه ها...و...پایین تر🌚💔
بعد تموم شدن کارش چشمامو بستم و آب دهنمو قوت دادم ولی انتظار این حرکتو نداشتم...
یهو دیدم یچیزی کرد تو دهنم💀
اونقدرررر عمیق فشار داد که مجبور شدم براش س.اک بزنم
وقتی داشتم خفه میشدم درش اورد و تند تند نفس کشیدم و تو این پروسه کوک مجال نداد و چرخوندم
یکم تو همون حالت موندم و بعد گرما و فشار دکشو بین پاهام حس کردم و بعد خیلی اروم و با درد واردش کرد.
از شدت درد بالشتو گاز گرفتم
از پشت اومد کنار گوشم و با صدای تحریک کننده ای گفت
بیب حسش چطوره ؟
-مث سگ درد داره
با صدای بمی گفت
تازه کجاشو دیدی
ادامه دارد...
خماری آی خماریییی🤣🤣
لایک و کامنت یادتون نره و اگه از اکسپلور میاید حتما فالو کنید ♥️
یه لبخند کوتاه زد و گوشیشو برداشت و مستقیم خاموشش کرد. گوشیرو انداخت اونطرف و نزدیکم شد.
کمرمو گرفت و بغلم کرد
-هی داری چی کار میکنی
بدون گفتن هیچ حرفی رفت سمت اتاقش.
من طبقه بالا نشسته بودم و اینجا به اتاقا نزدیک تر بود .
درو باز کرد و وارد شدیم و پشت سر درو بست.
-با تو امممم
دستی که باهاش پاهمو گرفت بود رو شل کرد و پاهام افتاد رو زمین و با همون دست موهامو چنگ زد و صورتمو نزدیک صورتش کرد
هیششش بیبی آروم باش
یهو بدنم داغ شد و یه شوک عمیق بهم وارد شد و لالمونی گرفتم
یه دستش دور کمرم بود و با دست دیگش دکمه های پیرهنمو باز کرد و بعد درش آورد
قدرت تکملمو به دست اوردم و گفتم
-هییبیی ولم کننننن تو باز داری کار چند ماه پیشتو تکرار میکنییی میگم ولم کننن
یه تفاوتی بینشونه
نزدیک صورتم شد و با صدای بم و اروم گفت
اینبار بر خلاف قبلی دو طرفس
یه نیشخند زد و هلم داد رو تخت
-هیچم دو طرفه نیست ولم کن
اومد رو تخت و زانو هاشو دو طرف تخت گذاشت و نزدیک لبام شد و بوسیدشون.
بوسه های گرم و ارومی که یواش یواش...خیلی وحشی و عمیق شدن
من غیر از همراهی کردن کار دیگه ای نمیتونستم بکنم. پس مجبور بودم.
یه دستشو گذاشت رو سوت.ینم و کشید و پارش کرد.
صحنه اشنایی بود
دفعه قبلی چون همراهی نکردم عواقب بدی دیدم بخاطر همین تو دراوردن لباسام کمکش کردم.
چرا دروغ بگم، هم میخواستم، هم خجالت میکشیدم و استرس داشتم.
کاملا لخت بودم و روم خیمه زده بود نمیدونم چرا شروع کردم به باز کردن دکمه های پیرهن کوک و بعد خودش درش آورد.
از حق نگذریم بدن جذابی داشت(هول)
اینبار از لبام جدا شد تا نفس بگیره ولی دوباره بجای بوسیدن رفت سراغ گردنم و مک های عمیقی زد که مطمئن بودم فردا قراره بنفش شن.
اصلا نمیتونستم چیزی بگم و فقط سکوت میکردم.
آروم آروم کارو جلو برد...
لبا...گردن... ترقوه ها...سینه ها...و...پایین تر🌚💔
بعد تموم شدن کارش چشمامو بستم و آب دهنمو قوت دادم ولی انتظار این حرکتو نداشتم...
یهو دیدم یچیزی کرد تو دهنم💀
اونقدرررر عمیق فشار داد که مجبور شدم براش س.اک بزنم
وقتی داشتم خفه میشدم درش اورد و تند تند نفس کشیدم و تو این پروسه کوک مجال نداد و چرخوندم
یکم تو همون حالت موندم و بعد گرما و فشار دکشو بین پاهام حس کردم و بعد خیلی اروم و با درد واردش کرد.
از شدت درد بالشتو گاز گرفتم
از پشت اومد کنار گوشم و با صدای تحریک کننده ای گفت
بیب حسش چطوره ؟
-مث سگ درد داره
با صدای بمی گفت
تازه کجاشو دیدی
ادامه دارد...
خماری آی خماریییی🤣🤣
لایک و کامنت یادتون نره و اگه از اکسپلور میاید حتما فالو کنید ♥️
۱۱.۸k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.