فیک میخوامت پارت 1🪿
ویو ات..
چرا باید اینجا بیدار بشم اونم خونه یکی دیگه فامیلی یکی دیگه خیلی درد داره ن فقط میخواستم وکیلش بهشم اما الان زنشم چرا باید من کلی زن توی دنیا دارن زندگی میکنن اما چرا
ات نمیدانست که جئون دیوانه وار عاشق بود
ویو جئون
نشسته بودم توی اتاق کارم داشتم به دیشب فکر میکردم که چرا میخواست خودشو بکشه که یهو در باز شد سونچوی اومد داخل (سونچوی زیر دست جونگ کوک مثل کف دست بهش اعتماد داره)
سونچوی..ارباب همسرتون
جئون وقتی اسم از همسرش را شنید با ترس که اتفاقی براش افتاده بلند شد گفت چی شده
سونچوی..ارباب ایشون دوباره فرار کردن
جئون ...یعنی چی
سونچوی..از در پشتی فرار کرده
ویو ات
وقتی فهمیدم این عمارت ترسناک یه در پشتی داره از خوشحال بال دراوردم با خودش فک کرد و گفت دیگه وقته فرار از در پشتی از ترس. که جئون پیداش کنه داشت میلرزید اما نمیدوست که جئون مثل اب خوردن پیداش میکنه
ویو جئون
وقتی فهمیدم سر سونچوی دادی زدم که لرزید
جئون...پیداش کنید اگه یه خراش بردار از چشم تو میبینم سونچوی(با داد)
ویو ات
از عمارت ترسناک خیلی دور شده بودم میخواستم برم خونه خودم وقتی رسیدم خونه رفتم داخل وقتی دیدم اون لعنتی نشسته روی مبل داره با گوشی حرف میزنه میخواستم فرار کنم که علامت داد منو بگیرن هر چی تقلا میکردم اما هیچی وقتی مکالمه اش تموم شده اومد سمت من سکوت کرد یکمی به داد زد
جئون...همتون برید بیرون
همه ..چشم ارباب
جئون...خانم جئون چرا فرار کردی
ات...تو چرا دنباله منی من چیزی ندارم بهت بدم
جئون...خودت رو بده من خیلی میخوامت میدونی دیگه دیونتم من فقط هر شبو در اختیارم باش اوکی
چرا باید اینجا بیدار بشم اونم خونه یکی دیگه فامیلی یکی دیگه خیلی درد داره ن فقط میخواستم وکیلش بهشم اما الان زنشم چرا باید من کلی زن توی دنیا دارن زندگی میکنن اما چرا
ات نمیدانست که جئون دیوانه وار عاشق بود
ویو جئون
نشسته بودم توی اتاق کارم داشتم به دیشب فکر میکردم که چرا میخواست خودشو بکشه که یهو در باز شد سونچوی اومد داخل (سونچوی زیر دست جونگ کوک مثل کف دست بهش اعتماد داره)
سونچوی..ارباب همسرتون
جئون وقتی اسم از همسرش را شنید با ترس که اتفاقی براش افتاده بلند شد گفت چی شده
سونچوی..ارباب ایشون دوباره فرار کردن
جئون ...یعنی چی
سونچوی..از در پشتی فرار کرده
ویو ات
وقتی فهمیدم این عمارت ترسناک یه در پشتی داره از خوشحال بال دراوردم با خودش فک کرد و گفت دیگه وقته فرار از در پشتی از ترس. که جئون پیداش کنه داشت میلرزید اما نمیدوست که جئون مثل اب خوردن پیداش میکنه
ویو جئون
وقتی فهمیدم سر سونچوی دادی زدم که لرزید
جئون...پیداش کنید اگه یه خراش بردار از چشم تو میبینم سونچوی(با داد)
ویو ات
از عمارت ترسناک خیلی دور شده بودم میخواستم برم خونه خودم وقتی رسیدم خونه رفتم داخل وقتی دیدم اون لعنتی نشسته روی مبل داره با گوشی حرف میزنه میخواستم فرار کنم که علامت داد منو بگیرن هر چی تقلا میکردم اما هیچی وقتی مکالمه اش تموم شده اومد سمت من سکوت کرد یکمی به داد زد
جئون...همتون برید بیرون
همه ..چشم ارباب
جئون...خانم جئون چرا فرار کردی
ات...تو چرا دنباله منی من چیزی ندارم بهت بدم
جئون...خودت رو بده من خیلی میخوامت میدونی دیگه دیونتم من فقط هر شبو در اختیارم باش اوکی
۵.۹k
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.