فیک هانکیسا پارت هفتم
🚫عبادت🚫
بعد از اینکه هانما تو صورت کیساکی کام کرد یه دستمال از روی میز کنار مبل برداشت و به کیساکی داد...
هانما:کیساکی من شرمندم من نمی...
کیساکی لبخندی بی جون زد و گفت...
کیساکی:اشکالی نداره خودم خواستم. صورتش رو پاک کرد و دوباره روی پاهای هانما نشست. دوباره لبهایشان روی هم قرار گرفت. بعد از چند ثانیه لب هایشان رو از هم جدا کردند و بهم خیره شدند. میخواستن شروع کنن ولی هانما گفت...
هانما:بریم اتاق.
کیساکی:اینجا هم میشه.
هانما:ولی اتاق راحت تره.
کیساکی سری به نشونه ی موافقت تکون داد و دستانش رو دور گردن هانما سفت کرد. هانما همینجوری که کیساکی رو بغل کرده بود بلند شد. کیساکی پاهایش رو دور کمر هانما حلقه کرد و هانما یکی از دستاش کمر کیساکی رو گرفت و دیگه زیر باسن کیساکی گذاشت(مغز خودم گوزید شما یکم فک کنید میفهمید حالت چیه)و به اتاق رفتند. هانما در اتاق رو باز کرد و کیساکی رو به کمر روی تخت گذاشت و روش خیمه زد. اینجوری تسلط بیشتری روی کیساکی داشت. لبانش رو روی دهان کیساکی گذاشت و دوباره شروع به بوسیدن آنها کرد و همان جوری عضو کیساکی رو از روی شلوار میمالوند. بعد از تمام شدن نفسشان لبانش رو جدا کرد و کمربند کیساکی رو باز کرد و شلوار و لباس زیرش رو با یک حرکت درآورد. میخواست او هم به کیساکی حال بدهد ولی کیساکی ممانعت کرد. هانما تعجب کرد و علت رو پرسید...
هانما:خب چرا نمیخوای بهت حال بدم؟
کیساکی:نمیخوام لذت ببرم.
هانما بیشتر تعجب کرد ولی قبول کرد. شلوار و لباس زیر خودش هم درآورد.
هانما:کیساکی کاندوم و روان کننده نداری؟
کیساکی:نه ولش کن نیاز نیست.
هانما که روان کننده نداشت انگشتانش رو لیسید تا کیساکی رو آمده کنه. بعد که از خیسی انگشتانش مطمئن شد آروم انگشت اشاره اش رو وارد کیساکی کرد. داغ و تنگ. هنوز تنگ بود هیچ تغییری نکرده بود. آروم انگشت وسطش هم وارد کرد و مثل قیچی باز و بسته میکرد و میچرخوند. کیساکی از درد ناله میکرد ولی چیزی نگفت سرش رو در بالش کرده بود تا هانما صدایش رو نشنود. کیساکی میخواست درد بکشد. مشکل روانی نداشت ولی الان میخواست اذیت شود. نمیخواست لذت ببرد. هانما سومین انگشت هم وارد میکند و وقتی از ودودی مطمئن شد عضوش رو نزدیک کرد ولی قبل از اینکه وارد شود کیساکی حرفی زد...
کیساکی:هانما...یک ضرب واردم کن.
هانما:ولی اینجوری دردت میگیره ها روان کننده هم که نزدم.
کیساکی:اشکال نداره مهم نیس.
و به سمت شوم روی تخت دراز کشید و سرش رو در بالش فرو کرد هانما کمر کیساکی رو گرفت و یکسره تمام عضوش رو به خواست کیساکی واردش کرد. کیساکی از درد جیغ میزد ولی در بالش خفه میشد. چشمانش از اشک پر شده بود. هانما هم دردش گرفته بود ولی ضربه ها رو شروع کرد. کیساکی فقط گریه میکرد...
بعد از اینکه هانما تو صورت کیساکی کام کرد یه دستمال از روی میز کنار مبل برداشت و به کیساکی داد...
هانما:کیساکی من شرمندم من نمی...
کیساکی لبخندی بی جون زد و گفت...
کیساکی:اشکالی نداره خودم خواستم. صورتش رو پاک کرد و دوباره روی پاهای هانما نشست. دوباره لبهایشان روی هم قرار گرفت. بعد از چند ثانیه لب هایشان رو از هم جدا کردند و بهم خیره شدند. میخواستن شروع کنن ولی هانما گفت...
هانما:بریم اتاق.
کیساکی:اینجا هم میشه.
هانما:ولی اتاق راحت تره.
کیساکی سری به نشونه ی موافقت تکون داد و دستانش رو دور گردن هانما سفت کرد. هانما همینجوری که کیساکی رو بغل کرده بود بلند شد. کیساکی پاهایش رو دور کمر هانما حلقه کرد و هانما یکی از دستاش کمر کیساکی رو گرفت و دیگه زیر باسن کیساکی گذاشت(مغز خودم گوزید شما یکم فک کنید میفهمید حالت چیه)و به اتاق رفتند. هانما در اتاق رو باز کرد و کیساکی رو به کمر روی تخت گذاشت و روش خیمه زد. اینجوری تسلط بیشتری روی کیساکی داشت. لبانش رو روی دهان کیساکی گذاشت و دوباره شروع به بوسیدن آنها کرد و همان جوری عضو کیساکی رو از روی شلوار میمالوند. بعد از تمام شدن نفسشان لبانش رو جدا کرد و کمربند کیساکی رو باز کرد و شلوار و لباس زیرش رو با یک حرکت درآورد. میخواست او هم به کیساکی حال بدهد ولی کیساکی ممانعت کرد. هانما تعجب کرد و علت رو پرسید...
هانما:خب چرا نمیخوای بهت حال بدم؟
کیساکی:نمیخوام لذت ببرم.
هانما بیشتر تعجب کرد ولی قبول کرد. شلوار و لباس زیر خودش هم درآورد.
هانما:کیساکی کاندوم و روان کننده نداری؟
کیساکی:نه ولش کن نیاز نیست.
هانما که روان کننده نداشت انگشتانش رو لیسید تا کیساکی رو آمده کنه. بعد که از خیسی انگشتانش مطمئن شد آروم انگشت اشاره اش رو وارد کیساکی کرد. داغ و تنگ. هنوز تنگ بود هیچ تغییری نکرده بود. آروم انگشت وسطش هم وارد کرد و مثل قیچی باز و بسته میکرد و میچرخوند. کیساکی از درد ناله میکرد ولی چیزی نگفت سرش رو در بالش کرده بود تا هانما صدایش رو نشنود. کیساکی میخواست درد بکشد. مشکل روانی نداشت ولی الان میخواست اذیت شود. نمیخواست لذت ببرد. هانما سومین انگشت هم وارد میکند و وقتی از ودودی مطمئن شد عضوش رو نزدیک کرد ولی قبل از اینکه وارد شود کیساکی حرفی زد...
کیساکی:هانما...یک ضرب واردم کن.
هانما:ولی اینجوری دردت میگیره ها روان کننده هم که نزدم.
کیساکی:اشکال نداره مهم نیس.
و به سمت شوم روی تخت دراز کشید و سرش رو در بالش فرو کرد هانما کمر کیساکی رو گرفت و یکسره تمام عضوش رو به خواست کیساکی واردش کرد. کیساکی از درد جیغ میزد ولی در بالش خفه میشد. چشمانش از اشک پر شده بود. هانما هم دردش گرفته بود ولی ضربه ها رو شروع کرد. کیساکی فقط گریه میکرد...
۹.۶k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.