زیر سایه ی آشوبگر p28
مغزم قفل کرد
اون دارو رو بده بهم تا تحت فرمانش بشم؟؟؟
سرمو برگردوندم و بهش نگاه کردم...حالا فالصلمون فقط چند سانتی متر بود
یه دستی بهش زدم:
_من رام بشو نیستم ...هیچی روی من اثر نداره
_اگه اون دارو اثر نداشت که الان این همه آدم واسه خریدش و فروشش جمع نمیشدیم.....کافیه یه سی سی ازش وارد خونت بشه تا هر کاری بگم بکنی.....خیلی دوست دارم صحنه ای رو ببینم که رو زانوت نشستی و با این لبای قلوه ایت آل*تمو میخوری
بدنم مور مور شد از جمله آخرش
اما بجاش یه سرنخ دیگه بدست آوردم
کمی ازش فاصله گرفتم و پامو روی اون یکی پام انداختم
سعی کردم بحث رو از رابطه دور کنم:
_واقعا از این سبک زندگی لذت میبری؟...هر شب با یکی بودن تا چند سالگیت قراره ادامه پیدا کنه....نمیخوای یه نفر رو دائمی وارد زندگیت کنی؟
اون هم کمی فاصله گرفت:
_قطعا زن های زیادی وجود ندارن که یکی که شغل به این خطرناکی داره رو قبول کنن...بهتره یا به همین تعویض پارتنرم ادامه بدم یا با یکی از اعضای همین مافیا ازدواج کنم
حدسم درست بود
این مخفی کاری ..حرفه ای بودنشون و رمز و مکان های مرموز فقط میتونه کار اعضای مافیا باشه
خواستم جوابشو بگم که گفت:
_ولی تا اون موقع میتونم تورو جایگزین زنم بکنم
خندید و ادامه داد:
_ولی مشکل اینه که تو مثل یه گربه ی وحشی چنگ میندازی...اگه اون یارو دارو رو کامل میکرد تا آخر عمرت میتونستم بهت بگم چیکار کنی چیکار نکنی
شونه ای بالا انداختم:
_حالا که نداری
_ولی برای چند ساعت که میتونم در خدمتت باشم عزیزم
از دور سوکجین رو دیدم که داره میاد...اون تنها راه نجاتم از دست این مردک بود
برای دست تکون دادم و پاشدم
رفتم سمتش و دستمو دور بازوش حلقه کردم...گیج شده بود
رو به اون مرد لبخندی زدم و به سوکجین اشاره کردم:
_معرفی میکنم شوهرم
گرد شدن چشماش منو به خنده انداخت ولی جلوی خودمو گرفتم
اخمی کرد و از اونجا دور شد...ریز زدم زیر خنده
_چیشده؟...این یارو کی بود؟
دستمو از دور بازوش برداشتم و گفتم
_مرتیکه هوسباز دو ساعته داره زیر گوشم میخونه مخمو بزنه وقتی بهش تو شوهرمی سرخ شده بود یعنی
وقتی نشستیم گفتم:
_ولی خیلی چیزا تونستم از زیر زبونش بکشم بیرون...بعد از اینکه از اینجا رفتیم باید بهت بگم
اون دارو رو بده بهم تا تحت فرمانش بشم؟؟؟
سرمو برگردوندم و بهش نگاه کردم...حالا فالصلمون فقط چند سانتی متر بود
یه دستی بهش زدم:
_من رام بشو نیستم ...هیچی روی من اثر نداره
_اگه اون دارو اثر نداشت که الان این همه آدم واسه خریدش و فروشش جمع نمیشدیم.....کافیه یه سی سی ازش وارد خونت بشه تا هر کاری بگم بکنی.....خیلی دوست دارم صحنه ای رو ببینم که رو زانوت نشستی و با این لبای قلوه ایت آل*تمو میخوری
بدنم مور مور شد از جمله آخرش
اما بجاش یه سرنخ دیگه بدست آوردم
کمی ازش فاصله گرفتم و پامو روی اون یکی پام انداختم
سعی کردم بحث رو از رابطه دور کنم:
_واقعا از این سبک زندگی لذت میبری؟...هر شب با یکی بودن تا چند سالگیت قراره ادامه پیدا کنه....نمیخوای یه نفر رو دائمی وارد زندگیت کنی؟
اون هم کمی فاصله گرفت:
_قطعا زن های زیادی وجود ندارن که یکی که شغل به این خطرناکی داره رو قبول کنن...بهتره یا به همین تعویض پارتنرم ادامه بدم یا با یکی از اعضای همین مافیا ازدواج کنم
حدسم درست بود
این مخفی کاری ..حرفه ای بودنشون و رمز و مکان های مرموز فقط میتونه کار اعضای مافیا باشه
خواستم جوابشو بگم که گفت:
_ولی تا اون موقع میتونم تورو جایگزین زنم بکنم
خندید و ادامه داد:
_ولی مشکل اینه که تو مثل یه گربه ی وحشی چنگ میندازی...اگه اون یارو دارو رو کامل میکرد تا آخر عمرت میتونستم بهت بگم چیکار کنی چیکار نکنی
شونه ای بالا انداختم:
_حالا که نداری
_ولی برای چند ساعت که میتونم در خدمتت باشم عزیزم
از دور سوکجین رو دیدم که داره میاد...اون تنها راه نجاتم از دست این مردک بود
برای دست تکون دادم و پاشدم
رفتم سمتش و دستمو دور بازوش حلقه کردم...گیج شده بود
رو به اون مرد لبخندی زدم و به سوکجین اشاره کردم:
_معرفی میکنم شوهرم
گرد شدن چشماش منو به خنده انداخت ولی جلوی خودمو گرفتم
اخمی کرد و از اونجا دور شد...ریز زدم زیر خنده
_چیشده؟...این یارو کی بود؟
دستمو از دور بازوش برداشتم و گفتم
_مرتیکه هوسباز دو ساعته داره زیر گوشم میخونه مخمو بزنه وقتی بهش تو شوهرمی سرخ شده بود یعنی
وقتی نشستیم گفتم:
_ولی خیلی چیزا تونستم از زیر زبونش بکشم بیرون...بعد از اینکه از اینجا رفتیم باید بهت بگم
۲۸.۴k
۲۴ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.