عشق یهویی p8
+پس برو آماده شو
_ باشه
ویو آیلین
رفتم یک لباس پوشیدم ( اسلاید دو ) و یک میکاپ ساده دارک کردم و موهامو باز گذاشتم و برق لب زدم و رفتم پیش کوک
_کوک
...+
_ کوکککک؟
+ ها ؟
_ شیش ساعته دارم صدات میکنم کجایی ؟
+ ببخشید بیا بریم
ویو کوک
رفت لباس بپوشه منم رفتم یه چیزی پوشیدم و دیدم اومد بیرون خیلی خوشگل شده بود . خیلی بدن خوبی داره . صبر کن چی میگی واسه خودت نکنه عاشقش شدم ؟ نه بابا امکان نداره .
داشتم همین جوری باخودم حرف میزدم که با صداش به خودم اومدم .
دستش رو گرفتم و رفتیم بیرون . سوار ماشین کردمش و رفتیم خرید
یک فروشگاه لباس فروشی زنانه دیدم که آیلین زل زده بود بهش .
+ میخوای؟
_ ها .. چی .. نه نه
+ آیلین !😏
_ باشه باشه میخوام
+ الان میام
و رفتم لباس رو براش گرفتم و اومدم بیرون
+ بیا
_ ممنون ( خجالت زده )
داشتیم همین جوری قدم میزدیم که چشمم به یه بستنی فروشی افتاد
رفتم دوتا گرفتم اومدم .
+ بیا
_ ممنون
و بستنی رو خوردیم که دیدم گوشیم داره زنگ میخوره
تهیونگ بود .
+الو ؟
تهیونگ : سلام خوبی میگم میتونی بیای کافه ؟
+ خوبم چرا که نه ولی مهمون دارم
تهیونگ : عیبی نداره اونم بیار
+ باش
_ کی بود ؟
+ دوستم . دعوتم کرد کافه گفت تو هم بیای
_ چرا که نه
+ پس بریم
سوار ماشین شدیم و رفتیم کافه و یچیزی خوردیم و حرف زدیم و آیلین و تهیونگ همو شناختن و بعدش برگشتیم خونه خوابیدیم .
لایک و کامنت تو = ذوق من
شرط : این پارت و پارت قبل رو به ۶ لایک برسانید
_ باشه
ویو آیلین
رفتم یک لباس پوشیدم ( اسلاید دو ) و یک میکاپ ساده دارک کردم و موهامو باز گذاشتم و برق لب زدم و رفتم پیش کوک
_کوک
...+
_ کوکککک؟
+ ها ؟
_ شیش ساعته دارم صدات میکنم کجایی ؟
+ ببخشید بیا بریم
ویو کوک
رفت لباس بپوشه منم رفتم یه چیزی پوشیدم و دیدم اومد بیرون خیلی خوشگل شده بود . خیلی بدن خوبی داره . صبر کن چی میگی واسه خودت نکنه عاشقش شدم ؟ نه بابا امکان نداره .
داشتم همین جوری باخودم حرف میزدم که با صداش به خودم اومدم .
دستش رو گرفتم و رفتیم بیرون . سوار ماشین کردمش و رفتیم خرید
یک فروشگاه لباس فروشی زنانه دیدم که آیلین زل زده بود بهش .
+ میخوای؟
_ ها .. چی .. نه نه
+ آیلین !😏
_ باشه باشه میخوام
+ الان میام
و رفتم لباس رو براش گرفتم و اومدم بیرون
+ بیا
_ ممنون ( خجالت زده )
داشتیم همین جوری قدم میزدیم که چشمم به یه بستنی فروشی افتاد
رفتم دوتا گرفتم اومدم .
+ بیا
_ ممنون
و بستنی رو خوردیم که دیدم گوشیم داره زنگ میخوره
تهیونگ بود .
+الو ؟
تهیونگ : سلام خوبی میگم میتونی بیای کافه ؟
+ خوبم چرا که نه ولی مهمون دارم
تهیونگ : عیبی نداره اونم بیار
+ باش
_ کی بود ؟
+ دوستم . دعوتم کرد کافه گفت تو هم بیای
_ چرا که نه
+ پس بریم
سوار ماشین شدیم و رفتیم کافه و یچیزی خوردیم و حرف زدیم و آیلین و تهیونگ همو شناختن و بعدش برگشتیم خونه خوابیدیم .
لایک و کامنت تو = ذوق من
شرط : این پارت و پارت قبل رو به ۶ لایک برسانید
۸.۳k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.