short story
[ ] اون قوی وحشی،وقتی بعد از سال ها تلاش و سختی که برای به دست اوردنش متحمل شده بودم،حال در چنگال من و برای من بود.
[ ] دست و پاهای خوش تراشش در بند زنجیرهای اهنی و تن خوش رنگ و نگارش را،شنلی شیری رنگ در بر گرفته بود.
[ ] میتونستم سال ها روی صندلی بشینم و او را در میان تخت ابریشمی خود،درحالی که گیج و مبهوت به اطرافش نگاه میکرد،تماشا کنم.
[ ] دیگه روزهای انتظار من برای به دست اوردن اون زیبای سرکش به سر رسیده بود.
شب های پر از تصور،درحالی که خودم رو داخل اون قوی وحشی میکوفتم و به صورت غرق در لذتش لبخند میزدم،به پایان رسیده بود.
[ ] من،مین یونگی تاجر عاشقی بودم که تجارتم رو،فقط برای یافتن دوباره ی معشوقه ی یاغی ام ادامه دادم،و پس از سال ها پشت سر گذاشتن سفرهایی طولانی و خطرناک،بالاخره عشق دیرینه ام را بدست اوردم...
[ ] دست و پاهای خوش تراشش در بند زنجیرهای اهنی و تن خوش رنگ و نگارش را،شنلی شیری رنگ در بر گرفته بود.
[ ] میتونستم سال ها روی صندلی بشینم و او را در میان تخت ابریشمی خود،درحالی که گیج و مبهوت به اطرافش نگاه میکرد،تماشا کنم.
[ ] دیگه روزهای انتظار من برای به دست اوردن اون زیبای سرکش به سر رسیده بود.
شب های پر از تصور،درحالی که خودم رو داخل اون قوی وحشی میکوفتم و به صورت غرق در لذتش لبخند میزدم،به پایان رسیده بود.
[ ] من،مین یونگی تاجر عاشقی بودم که تجارتم رو،فقط برای یافتن دوباره ی معشوقه ی یاغی ام ادامه دادم،و پس از سال ها پشت سر گذاشتن سفرهایی طولانی و خطرناک،بالاخره عشق دیرینه ام را بدست اوردم...
۲۳.۱k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.