وانشات پارت ¹³ من برمیگردم
ات: ایندفعه تو منو ببخش من واقعا دوست داشتم
سریع از اونجا رفتم بیرون
ته ویو
عصبی بودم رفتم پایین دو تا خابوندم تو گوی مینجی و بهش گفتم گمشه بره
افتادم یکوشه رو زمین و دستامو کردم تو موهام که کوک اومد کنارم نشست
جین:نظرت چیه بری از دلش در بیاری
ته:همینکارو میکنم جین ادرسه خونه ی ات رو بده
جین:میدم ولی خدا شاهده بفهمم ازیتش کردی زندگیتو سیاه میکنم
پرش زمانی فردا
ات ویو
صبخ با صدای در زدن وحشتناکی بیدار شدم سریع لباسمو پوشیدم یه هودی با یه شلوار جین چسبون رفتم پایین در و باز کردم و رفتم کذاشتم خودشون در رو ببندن
ات:لونا لیا چرا اینجوری در میزنینا مگ ندیدین دیشب این تهیونگ رید به قلب و اعصابم یه بسته مسکن خوردم تا خوابم برداااا
یهو دستی دوره کمرم حلقه شد و در گوشم پچ زد
ته:من لیدیمو ناراحت کردم الان اومدم از دلش در بیارو
سریع از بغلش اومدم بیرون
ات:تو اینجا چیکار می کنی؟
ته:اومدم ببرمت
ات:من نمیام
ته:پس میدزدمت
یهو منو بلند کرد گذاشت رو کولش
ات:بزارم زمییییییننننن ته بزارم زمین
ته:اخ قلبم دوباره بهم گفت ته
دیگه زور نزدم خستم بود جون نداشتم
گذاشتم جلو ماشین خوشم سوار شد داشتیم حرکت میکردیم که کوشیم زنگ خورده بچه ها تصویری زنگ زده بودن جواب دادم
جین: یااااااااااا ات کجایی نکنه داره میبرتت خونش
لونا:ات نکنه داری میری مسافرت
لیا:اصن کجایییییی
ات:دوستان عزیز من توسط کیم تهیونگ ربوده شدم!
یهو ته گوشی رو از دستم کشید
ته:اوا گایز بدون منم گروه میزنین؟
ته:لیا از الان به بعد گوشیت چک میشه
لیا: ها باشه حتما بیا👍
جین:تهیونگ اگه بایی سره ات بیاری
ته:یااااا من بهتره تو از محافظت میکنم
تماسو قطع کرد که گوشیمو ازش گرفتم دیدم شوگا داره زنگ میزنه
ات: الو شوگا
شوگا:ات میای امشب شام بخوریم
یهو کوشی از دستم کشیده شد
ته:شوگا ات دوست پسر داره مزاحم نشو
قطع کرد و گوشیرو ازش گرفتم
ات:تو رانندگیتو بکنو چرا گو میخوری
ته:دروغ میگم؟
ات:نه راس میگی
ته:اره دیگه
ات:تهیونگگگگ روانیم میکنییییی😤
کم کم رسیدیم
ته:بیبی پیاده شو
ات:نمی خوام
ته:خودم بیام ؟
ات: نه نه مرسی الان پیاده میشم
پیاده شدم بدنم خسته بود داشم میرفتم که یهو زیر پاهام خالی شد ته براگ بغلم کرده بود
نمیتونستم هیچ اعتراضی کنم چون واقعا حالم بد بود نای راه رفتن نداشتم
ته:ات خیلی اروم راه میری خوبی؟
ات:اوم فقط خستمه
لپای تعیونگو دیدم دلم می خواست گازشون بگیرم رفتیم داخل خونه و تهیونگ منو گذاشت زمین
ات:خب چی می خوای
ته:معلوم نیست؟... تو رو می خوام!
سریع از اونجا رفتم بیرون
ته ویو
عصبی بودم رفتم پایین دو تا خابوندم تو گوی مینجی و بهش گفتم گمشه بره
افتادم یکوشه رو زمین و دستامو کردم تو موهام که کوک اومد کنارم نشست
جین:نظرت چیه بری از دلش در بیاری
ته:همینکارو میکنم جین ادرسه خونه ی ات رو بده
جین:میدم ولی خدا شاهده بفهمم ازیتش کردی زندگیتو سیاه میکنم
پرش زمانی فردا
ات ویو
صبخ با صدای در زدن وحشتناکی بیدار شدم سریع لباسمو پوشیدم یه هودی با یه شلوار جین چسبون رفتم پایین در و باز کردم و رفتم کذاشتم خودشون در رو ببندن
ات:لونا لیا چرا اینجوری در میزنینا مگ ندیدین دیشب این تهیونگ رید به قلب و اعصابم یه بسته مسکن خوردم تا خوابم برداااا
یهو دستی دوره کمرم حلقه شد و در گوشم پچ زد
ته:من لیدیمو ناراحت کردم الان اومدم از دلش در بیارو
سریع از بغلش اومدم بیرون
ات:تو اینجا چیکار می کنی؟
ته:اومدم ببرمت
ات:من نمیام
ته:پس میدزدمت
یهو منو بلند کرد گذاشت رو کولش
ات:بزارم زمییییییننننن ته بزارم زمین
ته:اخ قلبم دوباره بهم گفت ته
دیگه زور نزدم خستم بود جون نداشتم
گذاشتم جلو ماشین خوشم سوار شد داشتیم حرکت میکردیم که کوشیم زنگ خورده بچه ها تصویری زنگ زده بودن جواب دادم
جین: یااااااااااا ات کجایی نکنه داره میبرتت خونش
لونا:ات نکنه داری میری مسافرت
لیا:اصن کجایییییی
ات:دوستان عزیز من توسط کیم تهیونگ ربوده شدم!
یهو ته گوشی رو از دستم کشید
ته:اوا گایز بدون منم گروه میزنین؟
ته:لیا از الان به بعد گوشیت چک میشه
لیا: ها باشه حتما بیا👍
جین:تهیونگ اگه بایی سره ات بیاری
ته:یااااا من بهتره تو از محافظت میکنم
تماسو قطع کرد که گوشیمو ازش گرفتم دیدم شوگا داره زنگ میزنه
ات: الو شوگا
شوگا:ات میای امشب شام بخوریم
یهو کوشی از دستم کشیده شد
ته:شوگا ات دوست پسر داره مزاحم نشو
قطع کرد و گوشیرو ازش گرفتم
ات:تو رانندگیتو بکنو چرا گو میخوری
ته:دروغ میگم؟
ات:نه راس میگی
ته:اره دیگه
ات:تهیونگگگگ روانیم میکنییییی😤
کم کم رسیدیم
ته:بیبی پیاده شو
ات:نمی خوام
ته:خودم بیام ؟
ات: نه نه مرسی الان پیاده میشم
پیاده شدم بدنم خسته بود داشم میرفتم که یهو زیر پاهام خالی شد ته براگ بغلم کرده بود
نمیتونستم هیچ اعتراضی کنم چون واقعا حالم بد بود نای راه رفتن نداشتم
ته:ات خیلی اروم راه میری خوبی؟
ات:اوم فقط خستمه
لپای تعیونگو دیدم دلم می خواست گازشون بگیرم رفتیم داخل خونه و تهیونگ منو گذاشت زمین
ات:خب چی می خوای
ته:معلوم نیست؟... تو رو می خوام!
۱۷.۴k
۰۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.