p2
استاد:درسته
ب:استاد من نمیتونم پیش این بشینم
کوک:ههه😏
استا:بچه ها بسه دیگه بیاین درس رو شروع کنیم
بعد ۶ ساعت:
ب:
درس تموم شد داشتم همینجوری اطراف و دید میزدم ببینم این بادیگارد جدیده کی قراره تشریف بیاره که یکی دستی رو شونم گذاشت
وقتی برگشتم تهیونگ بود
ته:خسته نباشی برو بشین تو ماشین بریم خونه
ب:باشه ممنون
ب:
رفتم نشستم تو ماشین که دیدمیکی تهیونگ رو سفت بغل کرد وقتی دقت کردم دیدم کوکه وااااتتتت بعدش تهیونم کوک رو هول داد چیشد الان؟ ...تهیونگ اومد داخل ماشین و با حرص و ناراحتی که از اینه میدیدم تو چشاش اشک جمع شده رانندگی میکرد
چیزی نگفتم و به بیرون نگا کردم
رسیدیم رفتم داخل خونه
که دیدم بابام داری با یکی حرف میزنه گوشیش رو با ضربه انداخت رو زمین
ب:بابا؟
بابا:بندایا اومدی
ب:بله اومدم
بابا:باشه دخترم برو بخواب یا غذا بخور یاهم به درسات نگاه کن
ب:اوک...فقط بابا میشه عصر برم بیرون؟
بابا:اره ولی همراه تهیونگ
ب:چیییی نهههه
بابا:گفتم رو حرف من حرفی نزن
ب:باشه باشه
ب:
داشتم میرفتم که خوردم به یه جسم سنگینی وقتی سرمرو بالا گرفتم تهیونگ رو دیدم
ته:انگار چشات خوب نمیبینه
ب:میگی یعنی من کورم؟؟؟
ته:خیلی زرنگی
ب:بله دیگه به شما رفتی
ته:ههه اینم مد تازس همه دارن ازش استفاده میکنن نه کوچولو؟
ب:من کوچولو نیستم مصتر
ته:پس چی هستی لیدی؟
ب:من من بزرگم
ته:نصف منم نیستی
ب:ایشششش خیلی خیلی خنگیییی
ته:چ چی
ب:خنگ خنگ
ته:
این دختره داشت رو مخم میرفت یعنی اگه پولش خوب نبود نمیومدم حالا هرچی(میفهمین پول چی🌚)
بهم خنگگگگگ گفتتتتتت حضرت عباس
ته:
خنگ خودتی
ب:توییییی تووو تووو خررر
ته:عهههه بیتربیتتتتت
ب:تو بدتر از بابامیییی پیررررر
ته:من پیر نیستمممم هنوز ۲۶ سالمههههه
ب:واایییی چقدر جوونی میدونی منم ۱۸ سالمه پس فاصله سنیمونم که یه تیرلیه پس حرف نزن تو پی..ری(بخش بخش پیگی پیر رو)
ته:
از حرص دندونام رو بهم میساییدم
رفت اتاقش ...دختره ابله یه بلاهایی سرت بیارم که بفهمی با کی طرفی
همایتا خوب بودن به خاطر همین گذاشتم عاشق همتونم مرسی به خاطر همایتایی که کردی
شرطا:
کامنت:۲۸
لایک:۴۴
تو پارت بعدی سلامت باشین عشقای من😘😘
ب:استاد من نمیتونم پیش این بشینم
کوک:ههه😏
استا:بچه ها بسه دیگه بیاین درس رو شروع کنیم
بعد ۶ ساعت:
ب:
درس تموم شد داشتم همینجوری اطراف و دید میزدم ببینم این بادیگارد جدیده کی قراره تشریف بیاره که یکی دستی رو شونم گذاشت
وقتی برگشتم تهیونگ بود
ته:خسته نباشی برو بشین تو ماشین بریم خونه
ب:باشه ممنون
ب:
رفتم نشستم تو ماشین که دیدمیکی تهیونگ رو سفت بغل کرد وقتی دقت کردم دیدم کوکه وااااتتتت بعدش تهیونم کوک رو هول داد چیشد الان؟ ...تهیونگ اومد داخل ماشین و با حرص و ناراحتی که از اینه میدیدم تو چشاش اشک جمع شده رانندگی میکرد
چیزی نگفتم و به بیرون نگا کردم
رسیدیم رفتم داخل خونه
که دیدم بابام داری با یکی حرف میزنه گوشیش رو با ضربه انداخت رو زمین
ب:بابا؟
بابا:بندایا اومدی
ب:بله اومدم
بابا:باشه دخترم برو بخواب یا غذا بخور یاهم به درسات نگاه کن
ب:اوک...فقط بابا میشه عصر برم بیرون؟
بابا:اره ولی همراه تهیونگ
ب:چیییی نهههه
بابا:گفتم رو حرف من حرفی نزن
ب:باشه باشه
ب:
داشتم میرفتم که خوردم به یه جسم سنگینی وقتی سرمرو بالا گرفتم تهیونگ رو دیدم
ته:انگار چشات خوب نمیبینه
ب:میگی یعنی من کورم؟؟؟
ته:خیلی زرنگی
ب:بله دیگه به شما رفتی
ته:ههه اینم مد تازس همه دارن ازش استفاده میکنن نه کوچولو؟
ب:من کوچولو نیستم مصتر
ته:پس چی هستی لیدی؟
ب:من من بزرگم
ته:نصف منم نیستی
ب:ایشششش خیلی خیلی خنگیییی
ته:چ چی
ب:خنگ خنگ
ته:
این دختره داشت رو مخم میرفت یعنی اگه پولش خوب نبود نمیومدم حالا هرچی(میفهمین پول چی🌚)
بهم خنگگگگگ گفتتتتتت حضرت عباس
ته:
خنگ خودتی
ب:توییییی تووو تووو خررر
ته:عهههه بیتربیتتتتت
ب:تو بدتر از بابامیییی پیررررر
ته:من پیر نیستمممم هنوز ۲۶ سالمههههه
ب:واایییی چقدر جوونی میدونی منم ۱۸ سالمه پس فاصله سنیمونم که یه تیرلیه پس حرف نزن تو پی..ری(بخش بخش پیگی پیر رو)
ته:
از حرص دندونام رو بهم میساییدم
رفت اتاقش ...دختره ابله یه بلاهایی سرت بیارم که بفهمی با کی طرفی
همایتا خوب بودن به خاطر همین گذاشتم عاشق همتونم مرسی به خاطر همایتایی که کردی
شرطا:
کامنت:۲۸
لایک:۴۴
تو پارت بعدی سلامت باشین عشقای من😘😘
۳۰.۷k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.