for you
part²
ویو ات
بعد از بیمارستان به تاکسی گرفتم و به سمت خونه رفتم وقتی روفتم داخل برگام ریخت خونم خونه بزرگی بود ولی شلخته پس شروع کردم به جمع کردن لباسام وقتی لباسامو جمع کردم رفتم یخچالو درشو باز کردم دیدم هیچی نداریم رفتم لباس خوابمو پوشیدم و گرفتم خوابیدم صبح از خواب که بلند شدم رفتم یه لباس معمولی پوشیدم میدونستم روز های پنج شنبه شرکت ساعت ۷ باز میشه از اونجایی که ساعت ۵ بود از خونه خارج شدم و به سمت فروشگاه رفتم اونجا برای خونم خوراکی گرفتم و به سمت پاساژ رفتم اونجا یکمی لباس خوشگل خریدم چون لباسام خیلی شبیه به مردا بود یه لحظه گفتم نگاه به ساعت کنم
ات:یا علی ساعت ۶:۳۰ هست
رفتم تاکسی گرفتم و به خونم رفتم رفتم تو کیفمو با گوشیم برداشتم لباسمم پوشیدم و دوباره سور تاکسی شدم و به سمت شرکت رفتم خوشبختانه هنوز ۵ دقیقه بود شرکت باز شده بود رفتم داخل شرکت که دیدم اون می سو داره به سمتم میاد
ات:چته"سرد"
می سو:میبینم خیلی خوشگل لباس میپوشی نکنه دیگه دوست پسر تو نمی......
ات:نه
می سو:چی چرا"تعجب"
ات:چون من از ادمای لوس و هیز و دختر باز بدم میاد جناب کانگ
جناب را:خانم کیم کاری که گفته بودین تمام شد
ات:خوبه راستی کسی امروز هنوز نیومده تو دفترم
جناب را:رئیس داخل هستن
ات:چی یاعلی دوباره چی شده من رفتم"رفت داخل دفترش "
ته:کوک این مدیره کو حوسلم سر رفت
ات:سلام"خنده-تعجب"
هانا:بالاخره اومد
ات:شرکت که کلا ۵ دقیقس باز شده
هانول:ولی تو ۲۰ دقیقه با اون پسره که انگار دوست پسرت رود حرف زدی
کوک:دوست پسرشه تازه قراره ازدواج کنن هانول"سرد"
ات:دیگه نه من ازش جدا شدم ولی اون قبول نداره.........رئیس چیکار داشتین"خنده"
ته:تو کیم اتی؟
ات:نه سلنا گومز هستم در خدمت شما"تعجب"
هانا:خانم سلنا گومز من دنبال یه نفر تو شرکت جئون بودم که فامیلش کیم باشه شما تنها کیم این شرکتی
نامی:اوا سلام
ات:سلام"خنده"
هانول:شما همو میشناسین
ات:نه که نمیشناسیم
نامی:خنده دار بود خوابالو"خنده"
هانول:نامی تو خانم کیم رو میشناسی"عصبی"
ات:خانم شما نترسید یا عصبی نشین نامجون پسر عموی منم"خنده"
هانا:فکت درد نمیگیره اینقدر میخندی
ته:والا اینو باهاش موافقم
ات:نه من کلا ادم خنده رویی هستم
نامی:ولی اینا همش برای پنهان کردن زندگیشه
هانول:دلیلش چیه
نامی:اون.......اون
ات:من چی به غیر از اینکه برادرم پنچ سالش بود رفت زیر کامیون و من باهاش بودم چون ازش بدم نیومد"عصبی"
هانا:ته منو بچسب این دیوانس
ات:حالا میشه کارتونو بگین
هانول:هان ما میخواستیم یه اکیپ هفت نفره دختر بشیم ولی به خاطر این پسر ۶ نفر بودیم دنبال یکی با فامیل کیم بودیم که پیدا کردیم
کوک:وا نونا خب به من چه من میخوام سینگل باشم تازه اکیپ شما به من چه
هانول:
ویو ات
بعد از بیمارستان به تاکسی گرفتم و به سمت خونه رفتم وقتی روفتم داخل برگام ریخت خونم خونه بزرگی بود ولی شلخته پس شروع کردم به جمع کردن لباسام وقتی لباسامو جمع کردم رفتم یخچالو درشو باز کردم دیدم هیچی نداریم رفتم لباس خوابمو پوشیدم و گرفتم خوابیدم صبح از خواب که بلند شدم رفتم یه لباس معمولی پوشیدم میدونستم روز های پنج شنبه شرکت ساعت ۷ باز میشه از اونجایی که ساعت ۵ بود از خونه خارج شدم و به سمت فروشگاه رفتم اونجا برای خونم خوراکی گرفتم و به سمت پاساژ رفتم اونجا یکمی لباس خوشگل خریدم چون لباسام خیلی شبیه به مردا بود یه لحظه گفتم نگاه به ساعت کنم
ات:یا علی ساعت ۶:۳۰ هست
رفتم تاکسی گرفتم و به خونم رفتم رفتم تو کیفمو با گوشیم برداشتم لباسمم پوشیدم و دوباره سور تاکسی شدم و به سمت شرکت رفتم خوشبختانه هنوز ۵ دقیقه بود شرکت باز شده بود رفتم داخل شرکت که دیدم اون می سو داره به سمتم میاد
ات:چته"سرد"
می سو:میبینم خیلی خوشگل لباس میپوشی نکنه دیگه دوست پسر تو نمی......
ات:نه
می سو:چی چرا"تعجب"
ات:چون من از ادمای لوس و هیز و دختر باز بدم میاد جناب کانگ
جناب را:خانم کیم کاری که گفته بودین تمام شد
ات:خوبه راستی کسی امروز هنوز نیومده تو دفترم
جناب را:رئیس داخل هستن
ات:چی یاعلی دوباره چی شده من رفتم"رفت داخل دفترش "
ته:کوک این مدیره کو حوسلم سر رفت
ات:سلام"خنده-تعجب"
هانا:بالاخره اومد
ات:شرکت که کلا ۵ دقیقس باز شده
هانول:ولی تو ۲۰ دقیقه با اون پسره که انگار دوست پسرت رود حرف زدی
کوک:دوست پسرشه تازه قراره ازدواج کنن هانول"سرد"
ات:دیگه نه من ازش جدا شدم ولی اون قبول نداره.........رئیس چیکار داشتین"خنده"
ته:تو کیم اتی؟
ات:نه سلنا گومز هستم در خدمت شما"تعجب"
هانا:خانم سلنا گومز من دنبال یه نفر تو شرکت جئون بودم که فامیلش کیم باشه شما تنها کیم این شرکتی
نامی:اوا سلام
ات:سلام"خنده"
هانول:شما همو میشناسین
ات:نه که نمیشناسیم
نامی:خنده دار بود خوابالو"خنده"
هانول:نامی تو خانم کیم رو میشناسی"عصبی"
ات:خانم شما نترسید یا عصبی نشین نامجون پسر عموی منم"خنده"
هانا:فکت درد نمیگیره اینقدر میخندی
ته:والا اینو باهاش موافقم
ات:نه من کلا ادم خنده رویی هستم
نامی:ولی اینا همش برای پنهان کردن زندگیشه
هانول:دلیلش چیه
نامی:اون.......اون
ات:من چی به غیر از اینکه برادرم پنچ سالش بود رفت زیر کامیون و من باهاش بودم چون ازش بدم نیومد"عصبی"
هانا:ته منو بچسب این دیوانس
ات:حالا میشه کارتونو بگین
هانول:هان ما میخواستیم یه اکیپ هفت نفره دختر بشیم ولی به خاطر این پسر ۶ نفر بودیم دنبال یکی با فامیل کیم بودیم که پیدا کردیم
کوک:وا نونا خب به من چه من میخوام سینگل باشم تازه اکیپ شما به من چه
هانول:
۳.۷k
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.