برادر غیرتی من
پارت ۲۱
چان : عذر میخواهم که مزاحم شدم
رفتن
یونا : خب بریم بشینیم
رفتیم نشستیم
یونگی : من فردا نیستم باید برم پیش بچه ها
یونا و هوجو : به بابام هم سلام برسون
یونگی : باشه
یونجی : من فردا با مامانم میرم
یونا : شب میمونید
یونگی : من نه ولی هانول و یونجی میمونن
یون : منم نمیمونم
هوجو : منم نمیمونم
یونا : پس بقیه میمونید
یون : یونا یه چیزی یادت نرفته
یونا : اهان کتابا بیا
یون : خوندی
یونا : نچ
یون : بهتر بده من
آیو : تو چقدر کتاب میخونی
یونا : بیاین بهتون نشون بدم
همه رفتیم تو انباری
یونا : معرفی میکنم پاتوق یون
یون : اگه میزاری اینجا باشم میمونم
یونا : نه نمیزارم
یون : چندتاشو میبرم
هوجو : تازه رفته بودیم فرانسه تمام کتاب های کتابخونه رو تو ۲ ساعت خوند تازه اولین بارش بود اومده بود
هانول : ماهزار بار رفته بودیم هنوز خیلیاشو نخوندیم
یونا : قبل اینکه بره تو کما اصلا کتاب نمیخوند
سوجون : اون چه قفسه ای هست
یون : زیاد نیست کتابایه که نوشتم
یونا : من چندتاشو خوندم اصلا نمیفهمی چی میشه
یون : اون قفسه تجربه های خودمه لازم نکرده بفهمی تو اون یکی رو خوندی اونا هیچی نیست
جیمین : مثلاً
یون : مثلاً شادیام آخرین باری که خندیدم یا بقیه ی چیز های خوشحال کنندم
سوجون : اینا که خالیه
یونا : دقیقا اون نه خندیده نه خوشحال شده برعکس اون قفسه ....
یون : بسوزونش
آیو : اینا انواع....
یون : شکنجست
هوجو : ولی خودت میفهمی چی نوشتی
یون : آره
لیا : اون کتاب سیاهه چیه
یون : اون ......
یونا : دفترچه خاطرات یونه
یون : حالا که تا اینجا اومدین بیاین
یونا : اونجا متروکس هیچکس کیلیدشو نداره
یون : کی گفته
رفتیم تو
آیو : اینجا کجاست
یون : اتاق شکنجه
یونا : تو اینجا رو میشناسی
یون : یادته گفتی هیچ وقت منو شکنجه نکردن
یونا : آره
یون : خب منو اینجا میاوردن
یون : اینجا رد دستم از شیش سالگیه
جیمین : یعنی
یون : آره از تولد شیش سالگیم شکنجه میشدم
سوجون : اون زنجیرا واسه چی بوده
یون : هیچی من با دوتا سگ وحشی اینتو زندونی میشدم
لیا : خب
یون : بی ازار بودن فقط دستمو گاز گرفتن که هیچی نشد یه دو زور ..
یونا : رفتی تو کما
هانول : این چه سنگینه چیه
یونا : کیسه بوکس
یون : بخاطر همین مقاومه
مشت زدم بهش کنده شد
یون : نه مقاوم نیست
هانول : دستتو بده
یونا : چرا دستت زخمه
یون : آیو میدونه
آیو : مامان بابام خونشو میخواستن
یونا : چی و تو .....
یون : آیو نمیدونسته
هوجو : اینا چیه رو زمین
یون : اینا مال موقع ایه که اون چان مزخرف رو برای اولین بار دیدم
یونا : چیکارت داشت
یون : فقط دستور داشت منو بکشه
یونا : تو چیکار کردی
یون : مانعش نشدم ولی خودش پشیمون شد
سوجون : این چیه
یون : زر زخمی نویسندش هم مثل من شکنجه میشده
یون : بریم من خوابم میاد
آیو :..........
✨🐾
چان : عذر میخواهم که مزاحم شدم
رفتن
یونا : خب بریم بشینیم
رفتیم نشستیم
یونگی : من فردا نیستم باید برم پیش بچه ها
یونا و هوجو : به بابام هم سلام برسون
یونگی : باشه
یونجی : من فردا با مامانم میرم
یونا : شب میمونید
یونگی : من نه ولی هانول و یونجی میمونن
یون : منم نمیمونم
هوجو : منم نمیمونم
یونا : پس بقیه میمونید
یون : یونا یه چیزی یادت نرفته
یونا : اهان کتابا بیا
یون : خوندی
یونا : نچ
یون : بهتر بده من
آیو : تو چقدر کتاب میخونی
یونا : بیاین بهتون نشون بدم
همه رفتیم تو انباری
یونا : معرفی میکنم پاتوق یون
یون : اگه میزاری اینجا باشم میمونم
یونا : نه نمیزارم
یون : چندتاشو میبرم
هوجو : تازه رفته بودیم فرانسه تمام کتاب های کتابخونه رو تو ۲ ساعت خوند تازه اولین بارش بود اومده بود
هانول : ماهزار بار رفته بودیم هنوز خیلیاشو نخوندیم
یونا : قبل اینکه بره تو کما اصلا کتاب نمیخوند
سوجون : اون چه قفسه ای هست
یون : زیاد نیست کتابایه که نوشتم
یونا : من چندتاشو خوندم اصلا نمیفهمی چی میشه
یون : اون قفسه تجربه های خودمه لازم نکرده بفهمی تو اون یکی رو خوندی اونا هیچی نیست
جیمین : مثلاً
یون : مثلاً شادیام آخرین باری که خندیدم یا بقیه ی چیز های خوشحال کنندم
سوجون : اینا که خالیه
یونا : دقیقا اون نه خندیده نه خوشحال شده برعکس اون قفسه ....
یون : بسوزونش
آیو : اینا انواع....
یون : شکنجست
هوجو : ولی خودت میفهمی چی نوشتی
یون : آره
لیا : اون کتاب سیاهه چیه
یون : اون ......
یونا : دفترچه خاطرات یونه
یون : حالا که تا اینجا اومدین بیاین
یونا : اونجا متروکس هیچکس کیلیدشو نداره
یون : کی گفته
رفتیم تو
آیو : اینجا کجاست
یون : اتاق شکنجه
یونا : تو اینجا رو میشناسی
یون : یادته گفتی هیچ وقت منو شکنجه نکردن
یونا : آره
یون : خب منو اینجا میاوردن
یون : اینجا رد دستم از شیش سالگیه
جیمین : یعنی
یون : آره از تولد شیش سالگیم شکنجه میشدم
سوجون : اون زنجیرا واسه چی بوده
یون : هیچی من با دوتا سگ وحشی اینتو زندونی میشدم
لیا : خب
یون : بی ازار بودن فقط دستمو گاز گرفتن که هیچی نشد یه دو زور ..
یونا : رفتی تو کما
هانول : این چه سنگینه چیه
یونا : کیسه بوکس
یون : بخاطر همین مقاومه
مشت زدم بهش کنده شد
یون : نه مقاوم نیست
هانول : دستتو بده
یونا : چرا دستت زخمه
یون : آیو میدونه
آیو : مامان بابام خونشو میخواستن
یونا : چی و تو .....
یون : آیو نمیدونسته
هوجو : اینا چیه رو زمین
یون : اینا مال موقع ایه که اون چان مزخرف رو برای اولین بار دیدم
یونا : چیکارت داشت
یون : فقط دستور داشت منو بکشه
یونا : تو چیکار کردی
یون : مانعش نشدم ولی خودش پشیمون شد
سوجون : این چیه
یون : زر زخمی نویسندش هم مثل من شکنجه میشده
یون : بریم من خوابم میاد
آیو :..........
✨🐾
۳.۸k
۲۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.