♡Desire hour♡
♡ساعت ارزو♡p6
که یهو......
چشماشو باز کرد
سعی کردم از خودم دورش کنم
.
.
.
+داشتم خواب میدیدم که یهو بیدار شدم
با صورت کوکی روبه رو شدم
که دقیقا ۶سانت باهم فاصله داشتیم
.
.
.
قلبم داشت میومد تو حلقم
نفسم بند اومده بود
.
.
.
-دیدم معذب شده سری ازش فاصله گرفتم
(بلند شدی و گفتی)
.
.
.
+اممم من اینجا چیکار میکنم
تا جایی که یادم میاد رو مبل خوابیده بودم
چیجوری از اینجا سر در اوردم؟
-دیدم رو زمین مچاله شدی
مثله بچه گربه ها دلم نیومد
اوردمت رو تخت
+بلندم که نکردی؟
-اتفاقا بلندت کردم
+چیجوری تونستی منو بلند کنی؟
هم بهم میگن خیلی سنگینم
- یک خیلی سبکی
دو زور من زیاده&》
+اهن
-اممم بهت یه قول داده بودم
+ها اگه اون قضیه رو میگی که مهم نیستش
-خب من وقتی به کسی قول میدم بهش عمل میکنم حتی
اگه دیر شده باشه
+اخه الان نصف شب؟
-مگه ساعت چنده؟
+پنج دقیقه مونده به ۱۲
-خب الان همه بیدارن
بلند شد حاضر شو
+اخ جووون دوست دارم بابا کوکی
و لپشو یه بوس کردم
گونه هاش قرمز شد فک کنم خجالت کشید اخه خودمم خجالت کشیدم^^
بهش گفتم
+توعم بلند شو حاضر شو
-باش
.
.
.
کوکی از اتاق خارج شد
خب
یه هودیه مشکی با یه شلوار اسلش مشکی که روی هودی عکس یه نت اهنگ بود و روی شلوار همم عکس میکروفون بود
یه ارایشه خیلی کمرنگ کردم و
موهامو باز گذاشتم
و رفتم پایین
کوکی پایین منتظر بود
تا منو دید گفت:
-چه عجب اومدی
+گگگگ
چه تیپ قشنگی زدی•-•
-توهم هنین طور
بریم؟
+ارهههههه
-فقط پیاده میریم عاا
+عوکی عوکی
.
.
.
پرش به ساعت ۱:۱۲ دقیقه
.
.
.
تو راه کوکی برام بستنی گرفت
کلی باهم حرف زدیم
من احساس کردم چند نفر دارن دنبالمون میکنن
این رو به کوکی گفتم
کوکی گفت هر وقت گفتم سرعت تو زیاد کن
-اماده ای؟
+ارهه
-حالا
و شروع کردیم به دویدن صدای قدم هاشون داشت نزدیک و نزدیک تر میشد
کوکی دستمو کشید سمت خودش و میرفتیم تو کوچه پس کوچه ها
تا اینکه به یه کوچه بمبست رسیدیم
خواستیم از کوچه خارج بشیم
که............
.
.
.
ادامه پارت بعد:))
امیدوارم خوشتون اومده باشه=)
.
.
.
نویسنده:کیم سو💔🖤
که یهو......
چشماشو باز کرد
سعی کردم از خودم دورش کنم
.
.
.
+داشتم خواب میدیدم که یهو بیدار شدم
با صورت کوکی روبه رو شدم
که دقیقا ۶سانت باهم فاصله داشتیم
.
.
.
قلبم داشت میومد تو حلقم
نفسم بند اومده بود
.
.
.
-دیدم معذب شده سری ازش فاصله گرفتم
(بلند شدی و گفتی)
.
.
.
+اممم من اینجا چیکار میکنم
تا جایی که یادم میاد رو مبل خوابیده بودم
چیجوری از اینجا سر در اوردم؟
-دیدم رو زمین مچاله شدی
مثله بچه گربه ها دلم نیومد
اوردمت رو تخت
+بلندم که نکردی؟
-اتفاقا بلندت کردم
+چیجوری تونستی منو بلند کنی؟
هم بهم میگن خیلی سنگینم
- یک خیلی سبکی
دو زور من زیاده&》
+اهن
-اممم بهت یه قول داده بودم
+ها اگه اون قضیه رو میگی که مهم نیستش
-خب من وقتی به کسی قول میدم بهش عمل میکنم حتی
اگه دیر شده باشه
+اخه الان نصف شب؟
-مگه ساعت چنده؟
+پنج دقیقه مونده به ۱۲
-خب الان همه بیدارن
بلند شد حاضر شو
+اخ جووون دوست دارم بابا کوکی
و لپشو یه بوس کردم
گونه هاش قرمز شد فک کنم خجالت کشید اخه خودمم خجالت کشیدم^^
بهش گفتم
+توعم بلند شو حاضر شو
-باش
.
.
.
کوکی از اتاق خارج شد
خب
یه هودیه مشکی با یه شلوار اسلش مشکی که روی هودی عکس یه نت اهنگ بود و روی شلوار همم عکس میکروفون بود
یه ارایشه خیلی کمرنگ کردم و
موهامو باز گذاشتم
و رفتم پایین
کوکی پایین منتظر بود
تا منو دید گفت:
-چه عجب اومدی
+گگگگ
چه تیپ قشنگی زدی•-•
-توهم هنین طور
بریم؟
+ارهههههه
-فقط پیاده میریم عاا
+عوکی عوکی
.
.
.
پرش به ساعت ۱:۱۲ دقیقه
.
.
.
تو راه کوکی برام بستنی گرفت
کلی باهم حرف زدیم
من احساس کردم چند نفر دارن دنبالمون میکنن
این رو به کوکی گفتم
کوکی گفت هر وقت گفتم سرعت تو زیاد کن
-اماده ای؟
+ارهه
-حالا
و شروع کردیم به دویدن صدای قدم هاشون داشت نزدیک و نزدیک تر میشد
کوکی دستمو کشید سمت خودش و میرفتیم تو کوچه پس کوچه ها
تا اینکه به یه کوچه بمبست رسیدیم
خواستیم از کوچه خارج بشیم
که............
.
.
.
ادامه پارت بعد:))
امیدوارم خوشتون اومده باشه=)
.
.
.
نویسنده:کیم سو💔🖤
۱۰.۶k
۰۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.