پارت سه
پارت سه
کوک ویو
بدنش داشتم میلرزید
کوک: اگه راست میگی چرا بدنت میلرزه؟
که تفنگشو پرت کرد و خودشرو هم انداخت رو مبل کناری
یونا: اره من مترسم هروقت میخوام یکی رو بکوشم تا میام ماشع رو بکشم این فکر میاد برام که اگه بچه داشته باشه چی یا چمیدونم برای یک نفر خیلی عریز باشه چی؟
کوک: یعنی انقدر مرگ خوانوادت روت تاثیر گذاشته؟
یونا: اومید وارم هیچ وقت دردش رو نکشی
کوک: ولی چرا هیچ پقت حاضر نشودی بری داخل گروهی؟
یونا: میترسم یک نفر بران خیلی عزیز بشه و همون رو از دست بدم
کوک: فقط کافیه بیایی باهام بهت قول میدم هیچ اتفاقی برات نیوفته
یونا: قول دادی ها
کوک: باشه خانم لی
یونا: بهم بگو یونا نمیخواد بهم بگی خانم لی رو مخمه
کوک: باشه خانم لی
یونا: اع
کوک: باشه.... باشه ولی فقط یه موضوع ما مثل خانوادت میومونیم
این یه قانونه که افراد من مثل یک خانواده باشن خانم کوچولو
یونا: اوکی
کوک: خوب واسایلت رو جمع کن فردا میام دنبالت تا پیش خودمون زندگی کنی
یونا: وایسا اینو نگفتی
کوک: الا گفت بای بای
کوک ویو
بدنش داشتم میلرزید
کوک: اگه راست میگی چرا بدنت میلرزه؟
که تفنگشو پرت کرد و خودشرو هم انداخت رو مبل کناری
یونا: اره من مترسم هروقت میخوام یکی رو بکوشم تا میام ماشع رو بکشم این فکر میاد برام که اگه بچه داشته باشه چی یا چمیدونم برای یک نفر خیلی عریز باشه چی؟
کوک: یعنی انقدر مرگ خوانوادت روت تاثیر گذاشته؟
یونا: اومید وارم هیچ وقت دردش رو نکشی
کوک: ولی چرا هیچ پقت حاضر نشودی بری داخل گروهی؟
یونا: میترسم یک نفر بران خیلی عزیز بشه و همون رو از دست بدم
کوک: فقط کافیه بیایی باهام بهت قول میدم هیچ اتفاقی برات نیوفته
یونا: قول دادی ها
کوک: باشه خانم لی
یونا: بهم بگو یونا نمیخواد بهم بگی خانم لی رو مخمه
کوک: باشه خانم لی
یونا: اع
کوک: باشه.... باشه ولی فقط یه موضوع ما مثل خانوادت میومونیم
این یه قانونه که افراد من مثل یک خانواده باشن خانم کوچولو
یونا: اوکی
کوک: خوب واسایلت رو جمع کن فردا میام دنبالت تا پیش خودمون زندگی کنی
یونا: وایسا اینو نگفتی
کوک: الا گفت بای بای
۳۱۳
۰۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.