پارت28
با دادی که زد ترسیدم و یک قطره اشک از چشمم افتاد پایین
جونگکوک:همه بیرون(داد)
نامجون:جونگکوک؟(با چهره نگران)
جونگکوک:باید یاد بگیره از دستور هام سرپیچی نکنی
نامجون:باشه ولی اروم باش باشه؟
جونگکوک:باشه
نامجون رفت بیرون
ا/ت:
نامجون رفت بیرون و من داشتم بی صدا اشک می ریختم چرا من باید انقدر درد رو تحمل کنم اخه
جونگکوک امد طرفم شونم رو با یک دست محکم فشار داد و کشید بالا و درد توی شونم باعث شد باهاش چشم تو چشم بشم
ا/ت:درد داره ولم کن(گریه)
جونگکوک:چرا به حرفام گوش نمیدی؟(ٰعصبی)
میدونم کمه ولی امتحان کشوری دارم یکشنبه و سه شنبه علومو ریاضی اگه درکنید ممنون میشم
جونگکوک:همه بیرون(داد)
نامجون:جونگکوک؟(با چهره نگران)
جونگکوک:باید یاد بگیره از دستور هام سرپیچی نکنی
نامجون:باشه ولی اروم باش باشه؟
جونگکوک:باشه
نامجون رفت بیرون
ا/ت:
نامجون رفت بیرون و من داشتم بی صدا اشک می ریختم چرا من باید انقدر درد رو تحمل کنم اخه
جونگکوک امد طرفم شونم رو با یک دست محکم فشار داد و کشید بالا و درد توی شونم باعث شد باهاش چشم تو چشم بشم
ا/ت:درد داره ولم کن(گریه)
جونگکوک:چرا به حرفام گوش نمیدی؟(ٰعصبی)
میدونم کمه ولی امتحان کشوری دارم یکشنبه و سه شنبه علومو ریاضی اگه درکنید ممنون میشم
۶.۱k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.