Miracle part 20
می یونگ پشت میز نشسته بود و ذهنش درگیر بود…برای یک بار دیگر اون اتفاقات تلخ گذشته رو به خاطر آورد…نمیدونست چیکار کنه…حرف های کوک از ذهنش بیرون نمیرفت…همینطور در حال فکر کردن بود که یهو کسی روبروش نشست…به خودش اومد و به فرد روبروش خیره شد
مین هی : بهتره دیگه نگران اون دختره نباشی
می یونگ : کدوم دختره ؟!
مین هی : همونی که میگفتی توی مدرسه اذیتت میکنه
می یونگ : باز چیکار کردی ؟!
مین هی : هیچی فقط با پدرش صحبت کردم…مرد عاقلی بود و حرفم رو قبول کرد…دخترش دیگه اذیتت نمیکنه
می یونگ : باهاش حرف زدی و مشکل رو حل کنی ؟!
مین هی : آره
می یونگ : اونم به همین راحتی قبول کرد ؟!
مین هی : آره
می یونگ : اونی منو مسخره کردی ؟! مگه همچین چیزی ممکنه ؟!
مین هی : یاححح مثل اینکه به خواهرت اعتماد نداری !
می یونگ : اوفففف اصلا ولش کن…نمیدونم چیکار کردی ولی ممنونم
می یونگ حرفش رو زد و به سمت اتاقش رفت
مین هی : همین ؟!...من این همه به خاطرت زحمت کشیدم بعد تو اون وقت فقط یه تشکر کوچیک میکنی ؟!...بیشعور میدونی من به خاطر تو به چه دردسر هایی افتادم ؟!
…..
تهیونگ درحال سرچ کردن توی لپ تاپش بود که یهو در اتاقش باز شد و یونگی وارد اتاق شد…
یونگی : تهیونگ…
تهیونگ سریع در لپ تاپش رو بست که باعث جلب توجه یونگی شد
یونگی : داشتی چیکار میکردی که تا من اومدم در لپ تاپ رو بستی ؟!
تهیونگ : هیچکار
یونگی : که هیچکار ؟!
تهیونگ : آره
یونگی به سمت تهیونگ رفت و در لپ تاپ رو باز کرد
تهیونگ : هیونگ…
یونگی : راهکار های جذب دختران ؟! چیز هایی که دختران بهشون علاقه دارند ؟!...تهیونگ اینا چیه تو سرچ کردی ؟!
تهیونگ : خب راستش…
یونگی : تو عاشق شدی ؟!
تهیونگ : آره
یونگی : کی ؟!
تهیونگ : مین هی
یونگی : چی مین هی ؟!...پسر تو عاشق منیجر مون شدی ؟!
تهیونگ سریع جلوی دهن یونگی رو گرفت و گفت
تهیونگ : هیونگ آروم تر ممکنه بقیه بشنون
یونگی آروم گفت
یونگی : پسر زده به سرت ؟!
تهیونگ : خب چیکار کنم عاشقش شدم…بعدش هم مین هی نه خانم کانگ
یونگی : تو که با اون لج بودی…مثل سگ و گربه به جون هم می افتادین…تو همونی نبودی که میگفتی این دختر منحرف دیوونه هست ؟!
تهیونگ : چرا…ولی خب چیکار کنم عاشق همین دختر منحرف دیوونه شدم❤️
…..
جیهوپ روی مبل کنار جونگ کوک نشست و گفت
جیهوپ : چی شده ؟! به نظر خوب نمیای !
جونگ کوک : آره هیونگ حالم اصلا خوب نیست
جیهوپ : چه اتفاقی افتاده ؟!
جونگ کوک : هیونگ تا حالا عاشق شدی ؟
جیهوپ : پس بگو دردت چیه…تو مشکلت عشقه
جونگ کوک : آره
جیهوپ : چی شده دختره بهت محل نمیده ؟
جونگ کوک : بدتر…بهش احساساتم رو گفتم ولی یهو حالت صورتش تغییر کرد…انگار ترسیده بود…با ترس منو پس زد و سریع فرار کرد و رفت…
جیهوپ : حتما دلیلی داشته برای این کارش
جونگ کوک : میدونم…ولی باید چیکار کنم ؟!
جیهوپ : باید اول بفهمی مشکل چیه
جونگ کوک : چیکار کنم ؟!
جیهوپ : بیا تا بهت بگم
جونگ کوک سرش رو نزدیک جیهوپ کرد و با دقت به حرف های جیهوپ گوش داد…
#فیک
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
مین هی : بهتره دیگه نگران اون دختره نباشی
می یونگ : کدوم دختره ؟!
مین هی : همونی که میگفتی توی مدرسه اذیتت میکنه
می یونگ : باز چیکار کردی ؟!
مین هی : هیچی فقط با پدرش صحبت کردم…مرد عاقلی بود و حرفم رو قبول کرد…دخترش دیگه اذیتت نمیکنه
می یونگ : باهاش حرف زدی و مشکل رو حل کنی ؟!
مین هی : آره
می یونگ : اونم به همین راحتی قبول کرد ؟!
مین هی : آره
می یونگ : اونی منو مسخره کردی ؟! مگه همچین چیزی ممکنه ؟!
مین هی : یاححح مثل اینکه به خواهرت اعتماد نداری !
می یونگ : اوفففف اصلا ولش کن…نمیدونم چیکار کردی ولی ممنونم
می یونگ حرفش رو زد و به سمت اتاقش رفت
مین هی : همین ؟!...من این همه به خاطرت زحمت کشیدم بعد تو اون وقت فقط یه تشکر کوچیک میکنی ؟!...بیشعور میدونی من به خاطر تو به چه دردسر هایی افتادم ؟!
…..
تهیونگ درحال سرچ کردن توی لپ تاپش بود که یهو در اتاقش باز شد و یونگی وارد اتاق شد…
یونگی : تهیونگ…
تهیونگ سریع در لپ تاپش رو بست که باعث جلب توجه یونگی شد
یونگی : داشتی چیکار میکردی که تا من اومدم در لپ تاپ رو بستی ؟!
تهیونگ : هیچکار
یونگی : که هیچکار ؟!
تهیونگ : آره
یونگی به سمت تهیونگ رفت و در لپ تاپ رو باز کرد
تهیونگ : هیونگ…
یونگی : راهکار های جذب دختران ؟! چیز هایی که دختران بهشون علاقه دارند ؟!...تهیونگ اینا چیه تو سرچ کردی ؟!
تهیونگ : خب راستش…
یونگی : تو عاشق شدی ؟!
تهیونگ : آره
یونگی : کی ؟!
تهیونگ : مین هی
یونگی : چی مین هی ؟!...پسر تو عاشق منیجر مون شدی ؟!
تهیونگ سریع جلوی دهن یونگی رو گرفت و گفت
تهیونگ : هیونگ آروم تر ممکنه بقیه بشنون
یونگی آروم گفت
یونگی : پسر زده به سرت ؟!
تهیونگ : خب چیکار کنم عاشقش شدم…بعدش هم مین هی نه خانم کانگ
یونگی : تو که با اون لج بودی…مثل سگ و گربه به جون هم می افتادین…تو همونی نبودی که میگفتی این دختر منحرف دیوونه هست ؟!
تهیونگ : چرا…ولی خب چیکار کنم عاشق همین دختر منحرف دیوونه شدم❤️
…..
جیهوپ روی مبل کنار جونگ کوک نشست و گفت
جیهوپ : چی شده ؟! به نظر خوب نمیای !
جونگ کوک : آره هیونگ حالم اصلا خوب نیست
جیهوپ : چه اتفاقی افتاده ؟!
جونگ کوک : هیونگ تا حالا عاشق شدی ؟
جیهوپ : پس بگو دردت چیه…تو مشکلت عشقه
جونگ کوک : آره
جیهوپ : چی شده دختره بهت محل نمیده ؟
جونگ کوک : بدتر…بهش احساساتم رو گفتم ولی یهو حالت صورتش تغییر کرد…انگار ترسیده بود…با ترس منو پس زد و سریع فرار کرد و رفت…
جیهوپ : حتما دلیلی داشته برای این کارش
جونگ کوک : میدونم…ولی باید چیکار کنم ؟!
جیهوپ : باید اول بفهمی مشکل چیه
جونگ کوک : چیکار کنم ؟!
جیهوپ : بیا تا بهت بگم
جونگ کوک سرش رو نزدیک جیهوپ کرد و با دقت به حرف های جیهوپ گوش داد…
#فیک
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
۵۱.۱k
۱۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.