فیک جیمین
ازدواج اجباری
پارت ۱۷
ویو ا.ت
به جیمین گفتم بریم شهر بازی گفت باشه .. خیلی خوشحال شدم الان توی ماشین بودیم میخواستم شیطنت کنم .. همونطور که جیمین گفته بود از این سوا بدش میومد واقعا چندش بود دلم میخواست حرصشو در بیارم ... پس دستمو انداختم دور گردن جیمین و سرمو گذاشتم رو سینش
ا.ت : اوممم چاگی دلم بستنی میخوادددد ( لوس کیوت )
جیمین : چ..چاگی ( اروم)
به جیمین یه چشمک زدم .. انگاری فهمید میخوام چیکار کنم ....
جیمین : باشه عزیزم الان برات میخرم ( دستشو کشید روی سر ا.ت و موهاشو بوس کرد )
سوا : ( داره جر میخوره )
جیمین به راننده گفت وایسته تا بستنی بگیره
جیمین : چه مدل بستنی میخواید؟
سوا : من ... وانیلی
م.ج : وانیلی
ب.ج: منم وانیلی
ا.ت : ولی من توت فرنگی میخوام ( کیوت )
جیمین : باشه
جیمین رفت بستنی گرفت من فقط بستنیم توت فرنگی بود
ا.ت : عشقم ؟
جیمین : جانم ؟
ا.ت : میشه از بستنیت به منم بدیی ؟🥺👈👉( لوس )
جیمین : اره عشقم بیا
رفتمو از بستنیش لیس زدم
قشنگ معلوم بود سوا عصبانیه 😂😂 خیلی خوشم میومد
ویو جیمین
ا.ت اینکارو میکرد تا سوا رو عصبانی کنه ولی من واقعا اینکاراشو دوسش داشتم ....
سوا : هه از این چندش کاریا نکنین انگار ما نمیدونیم ازدواجتون اجباریع ( پوزخند )
ا.ت : پوفف خب که چی ؟ من الان عاشق جیمینمم ... اوپا توام منو دوس داااارییی ؟؟ ( لوس کیوت )
جیمین : ا..اره منم خیلی عاش..قتم
من واقعا عاشقتم ا.ت .....
ویو ا.ت
این حرفا از ته قلبم بود ولی جیمین ..... فک نکنم ...
بالاخره رسیدیم به شهر بازی .... دستمو دور دست جیمین گذاشته بودم
ا.ت : اوپا بریم ترن هوایی ؟
جیمین : باشه ..... مامان بابا سوا بریم ترن هوایی ؟
م.ج : من که نمیتونم
ب.ج : منم نمیتونم
سوا : من میام بریم ( عصبانی )
ا.ت : باشه .... بریم اوپا
جیمین : اوم ...
رفتیم و سوار شدیم ...... سوا خانم دوید و رفت پیش جیمین نشست ...
ا.ت : اوپااا چرا این دختره پیشت نشسته ؟ ( ناراحت و لوس )
جیمین : سوا پاشو ببینم ا.تم میخواد بشینه ...
سوا : ایشش ( حرصی ) ....... ( در گوش ا.ت ) پشیمون میشی ...
ا.ت : 😏😒
رفتم پیش جیمین و نشستم ....
جیمین : عشقمممم ؟؟ 😁😁
ا.ت : .......😶
جیمین : چی شد ها ؟😂
ا.ت : اااا حرف نزن
جیمین : دلت میاد ؟🥺 ( کیوت )
انقد خوردنی بود که میخواستم بچلونمش ..... دستمو گذاشتم روی لپاش و لپ هاشو میکشیدم
ا.ت : اوخ خداااا گوگولیییییییه عرررررر ..
جیمین : ( خنده )
ترن هوایی شروع شد ... ترسیده بودمم
جیمین : میترسیی؟ رنگت عین گچ شده 😂
ا.ت : .....
محکم دست جیمینو گرفتم و محکم فشار میدادم ... تا اینکه بالاخره تموم شد
ا.ت : ا..خیش ( نفس نفس زدن )
جیمین : خب چرا گفتی بیایم ؟
ا.ت : خو ببخشید ... دستت درد گرفت
جیمین : نه اشکالی نداره .... بریم
ا.ت : بریم ...
ادامه تو کامنت ...
پارت ۱۷
ویو ا.ت
به جیمین گفتم بریم شهر بازی گفت باشه .. خیلی خوشحال شدم الان توی ماشین بودیم میخواستم شیطنت کنم .. همونطور که جیمین گفته بود از این سوا بدش میومد واقعا چندش بود دلم میخواست حرصشو در بیارم ... پس دستمو انداختم دور گردن جیمین و سرمو گذاشتم رو سینش
ا.ت : اوممم چاگی دلم بستنی میخوادددد ( لوس کیوت )
جیمین : چ..چاگی ( اروم)
به جیمین یه چشمک زدم .. انگاری فهمید میخوام چیکار کنم ....
جیمین : باشه عزیزم الان برات میخرم ( دستشو کشید روی سر ا.ت و موهاشو بوس کرد )
سوا : ( داره جر میخوره )
جیمین به راننده گفت وایسته تا بستنی بگیره
جیمین : چه مدل بستنی میخواید؟
سوا : من ... وانیلی
م.ج : وانیلی
ب.ج: منم وانیلی
ا.ت : ولی من توت فرنگی میخوام ( کیوت )
جیمین : باشه
جیمین رفت بستنی گرفت من فقط بستنیم توت فرنگی بود
ا.ت : عشقم ؟
جیمین : جانم ؟
ا.ت : میشه از بستنیت به منم بدیی ؟🥺👈👉( لوس )
جیمین : اره عشقم بیا
رفتمو از بستنیش لیس زدم
قشنگ معلوم بود سوا عصبانیه 😂😂 خیلی خوشم میومد
ویو جیمین
ا.ت اینکارو میکرد تا سوا رو عصبانی کنه ولی من واقعا اینکاراشو دوسش داشتم ....
سوا : هه از این چندش کاریا نکنین انگار ما نمیدونیم ازدواجتون اجباریع ( پوزخند )
ا.ت : پوفف خب که چی ؟ من الان عاشق جیمینمم ... اوپا توام منو دوس داااارییی ؟؟ ( لوس کیوت )
جیمین : ا..اره منم خیلی عاش..قتم
من واقعا عاشقتم ا.ت .....
ویو ا.ت
این حرفا از ته قلبم بود ولی جیمین ..... فک نکنم ...
بالاخره رسیدیم به شهر بازی .... دستمو دور دست جیمین گذاشته بودم
ا.ت : اوپا بریم ترن هوایی ؟
جیمین : باشه ..... مامان بابا سوا بریم ترن هوایی ؟
م.ج : من که نمیتونم
ب.ج : منم نمیتونم
سوا : من میام بریم ( عصبانی )
ا.ت : باشه .... بریم اوپا
جیمین : اوم ...
رفتیم و سوار شدیم ...... سوا خانم دوید و رفت پیش جیمین نشست ...
ا.ت : اوپااا چرا این دختره پیشت نشسته ؟ ( ناراحت و لوس )
جیمین : سوا پاشو ببینم ا.تم میخواد بشینه ...
سوا : ایشش ( حرصی ) ....... ( در گوش ا.ت ) پشیمون میشی ...
ا.ت : 😏😒
رفتم پیش جیمین و نشستم ....
جیمین : عشقمممم ؟؟ 😁😁
ا.ت : .......😶
جیمین : چی شد ها ؟😂
ا.ت : اااا حرف نزن
جیمین : دلت میاد ؟🥺 ( کیوت )
انقد خوردنی بود که میخواستم بچلونمش ..... دستمو گذاشتم روی لپاش و لپ هاشو میکشیدم
ا.ت : اوخ خداااا گوگولیییییییه عرررررر ..
جیمین : ( خنده )
ترن هوایی شروع شد ... ترسیده بودمم
جیمین : میترسیی؟ رنگت عین گچ شده 😂
ا.ت : .....
محکم دست جیمینو گرفتم و محکم فشار میدادم ... تا اینکه بالاخره تموم شد
ا.ت : ا..خیش ( نفس نفس زدن )
جیمین : خب چرا گفتی بیایم ؟
ا.ت : خو ببخشید ... دستت درد گرفت
جیمین : نه اشکالی نداره .... بریم
ا.ت : بریم ...
ادامه تو کامنت ...
۲۸.۴k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.