وقتی براش قلدری میکردن(²)
بعد از خارج شدنش این زانوهای من بودن که وزنم رو بیشتر تحمل نکردن و روی زمین افتادم..قطرات اشک با شدت بیشتر روی زمین افتاد..زمزمه کرد
_تهیونگاا..اهمیت نده..اونا ارزشش رو ندارن..
سریع بلند. شدم..من نباید ببازم..آره من این کارهارو برای تهیونگ میکنم..اون ارزشش رو داره..
اشکام رو پاک کردم و بیرون رفتم..یعنی کجا میتونه باشه؟با چشمام دنبالش میگشتم..
روی صندلی توی حیاط نشسته بود و چیزی مینوشت
آروم جوری که شکه نشه کنارش رفتم و نشستم بهم نگاه کرد
_حالت خوبه؟.
جوابی نداد..دستم رو روی دستش گذاشتم ولی پسم زد..
_تهیونگا.میدونی که من همه چیو میدونم..باهام صادق باش..حالت خوبه؟
+من خوبم..تو مشکلی داری؟
_نه..نگرانت شدم که شاید حالت بد بشه یا مشکلی برات پیش بیاد
+حالا که فهمیدی من خوبم..برو
_نمیخوای کنارت باشم؟
+نه..حالا هم برو
_باشه..ولی اگه به کمکم نیاز داشتی فقط بهم بگو من فوری میام پیشت:)
بلند شدم و آروم آروم ازش دور شدم..نمیخواست من کنارش باشم ولی ما باهم تو خوابگاه هم اتاقییم..اشکال نداره..رفتم سر کلاس و جای همیشگیم نشستم...منتظر موندم تا کلاس تموم بشه و تو خوابگاه باهاش حرف بزنم
_تهیونگاا..اهمیت نده..اونا ارزشش رو ندارن..
سریع بلند. شدم..من نباید ببازم..آره من این کارهارو برای تهیونگ میکنم..اون ارزشش رو داره..
اشکام رو پاک کردم و بیرون رفتم..یعنی کجا میتونه باشه؟با چشمام دنبالش میگشتم..
روی صندلی توی حیاط نشسته بود و چیزی مینوشت
آروم جوری که شکه نشه کنارش رفتم و نشستم بهم نگاه کرد
_حالت خوبه؟.
جوابی نداد..دستم رو روی دستش گذاشتم ولی پسم زد..
_تهیونگا.میدونی که من همه چیو میدونم..باهام صادق باش..حالت خوبه؟
+من خوبم..تو مشکلی داری؟
_نه..نگرانت شدم که شاید حالت بد بشه یا مشکلی برات پیش بیاد
+حالا که فهمیدی من خوبم..برو
_نمیخوای کنارت باشم؟
+نه..حالا هم برو
_باشه..ولی اگه به کمکم نیاز داشتی فقط بهم بگو من فوری میام پیشت:)
بلند شدم و آروم آروم ازش دور شدم..نمیخواست من کنارش باشم ولی ما باهم تو خوابگاه هم اتاقییم..اشکال نداره..رفتم سر کلاس و جای همیشگیم نشستم...منتظر موندم تا کلاس تموم بشه و تو خوابگاه باهاش حرف بزنم
۲.۵k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.