(وقتی اونا خون آشامن و ما انسانیم و اشتباهی وارد قصرشون م

(وقتی اونا خون آشامن و ما انسانیم و اشتباهی وارد قصرشون میشیم و اونا عاشقمون میشن)

چان:میدونی انسان ها اقلب دومی اینجا ندارن! منظورم اینکه اونا خیلی زود میمیرن یا به دست من یا به دست خودشون

لینو:با زبونی که به دندوناش میزد دوباره میاد سمتت* ا.ت با ترس و بغض:خواهش میکنم...نه..د باره نه من نمیتونم دردشو تحمل کنم

چانگبین:تورو تو یا اتاق زندونی کرده و از پشت در باهات حرف میزنه و بعضی شبا وقتی خوابی و ماه کامله میاد خونتو میمکه و کل اون شبو پیشت میخوابه

هیونجین:ناهار و شامو پیشه خودش میخوری چون نمیخواد کم خونی بگیری و همیشه یه مدت کوتاه بعد از غذا خونتو میخوره

جیسونگ:بدون اینکه خودش بفهمه موقعه هایی که داره از خونت میخوره ازت تعریف میکنه و از شیرین بودن خونت زیبا بودنت صدای قشنگت و مهربونیت میگه

فلیکس: نمیخواد زیاد حرف بزنه و مرموز بمونه ولی وقتایی که یهو به زبون میاد و حرف میزنه صداش هوش از سرت میپرونه شبایی که داره خونتو میخوره و زیر گوشت یواش حرف میزنه

سونگمین:تو دیگا خیلی وقته اونجا زندانی شدی و سونگمین عاشقت شده و هرشب میاد پیشت میخوابه و میبوستت و از بوی شیرینی که بدنت میده تغذیه میکنه

ای.ان:همیشه بهت زل میزنه و دستتو میگیره بعضی وقتا میبرتت تو حیاط عمارت و رو تاب اونجا میشی و بهت یه شاخ گل رز میده