۲۱ مارس
من در تمام این سالها دردهای مختلفی رو دیدم و کشیدم ولی هیچ دردی برام مثل زمانی که اون چشمای خوشگلش رو برای همیشه ازدست داد نبود
( گذشته)
۱۴ آگوست
هنوز تو شوک بودم چویا رو به درمانگاه بردن ولی مثل اینکه اون دیگه نمی تونست ببینه
در واقع چند ساعت پیش دو نفر از اعضای یه مافیا یه دیگه چشمای چویا رو کور کرده بودن اون دوتا رو گرفتیم با تمام توانی که داشتم میزدمشون وقتی کارم تموم شد رفتم درمانگاه دکتر کنار چویا به من و موری سان گفت که قدرتش رو از دست نداده ولی دیگه توانایی دیدن نداره و بعد رفت
موری سان گفت که از این به بعد من باید مراقبش باشم
چند ساعت بعد که چویا بهوش اومده بردمش اتاقم و گفتم چویا از این به بعد من باید مراقبت باشم نگران نباش باهم میتونیم کاری کنیم دوباره مثل قبل بشی
اشک مثل اقیانوسی از چشماش جاری شد محکم بغلش کردم و گفتم چویا آروم باش عزیزم من مراقبتم
یک ماه بعد
۴سبتامبر
وضعیت چویا بهتر شده بود امروز وقتی کارم تموم شد رفتم تو خونه ام که صدای چویا رو از تو اتاق شنیدم که داشت یه آهنگ می خوند:
گفته بودم بی تو میمیرم ولی اینبار نه🙂
گفته بودی عاشقم هستی ولی انگار نه🙃
هرچه گویی دوستت دارم❤️
به جز تکرار نیست😞
خوب نمیگیرم به این تکرار طوطی وار نه😶
تاکه پابندت شوم از خویش می رانی مرا🥲
دوست دارم همدمت باشم ولی سربار نه🥺
قصد رفتن کرده ای🚶🏻
تا باز هم گویم بمان😅
بار دیگر میکنم خواهش 🙂
ولی اصرار نه😅
گه مرا پس میزنی😞
گه باز خویشم می کشی😀
آنچه دستت داده ام نامش دل است ❤️
افسار نه 🥀
رفتم و محکم بغلش کردم و گفتم هر اتفاقی برات افتاده رو فراموش کن خودم مراقبتم
( گذشته)
۱۴ آگوست
هنوز تو شوک بودم چویا رو به درمانگاه بردن ولی مثل اینکه اون دیگه نمی تونست ببینه
در واقع چند ساعت پیش دو نفر از اعضای یه مافیا یه دیگه چشمای چویا رو کور کرده بودن اون دوتا رو گرفتیم با تمام توانی که داشتم میزدمشون وقتی کارم تموم شد رفتم درمانگاه دکتر کنار چویا به من و موری سان گفت که قدرتش رو از دست نداده ولی دیگه توانایی دیدن نداره و بعد رفت
موری سان گفت که از این به بعد من باید مراقبش باشم
چند ساعت بعد که چویا بهوش اومده بردمش اتاقم و گفتم چویا از این به بعد من باید مراقبت باشم نگران نباش باهم میتونیم کاری کنیم دوباره مثل قبل بشی
اشک مثل اقیانوسی از چشماش جاری شد محکم بغلش کردم و گفتم چویا آروم باش عزیزم من مراقبتم
یک ماه بعد
۴سبتامبر
وضعیت چویا بهتر شده بود امروز وقتی کارم تموم شد رفتم تو خونه ام که صدای چویا رو از تو اتاق شنیدم که داشت یه آهنگ می خوند:
گفته بودم بی تو میمیرم ولی اینبار نه🙂
گفته بودی عاشقم هستی ولی انگار نه🙃
هرچه گویی دوستت دارم❤️
به جز تکرار نیست😞
خوب نمیگیرم به این تکرار طوطی وار نه😶
تاکه پابندت شوم از خویش می رانی مرا🥲
دوست دارم همدمت باشم ولی سربار نه🥺
قصد رفتن کرده ای🚶🏻
تا باز هم گویم بمان😅
بار دیگر میکنم خواهش 🙂
ولی اصرار نه😅
گه مرا پس میزنی😞
گه باز خویشم می کشی😀
آنچه دستت داده ام نامش دل است ❤️
افسار نه 🥀
رفتم و محکم بغلش کردم و گفتم هر اتفاقی برات افتاده رو فراموش کن خودم مراقبتم
۴.۳k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.