تک پارتی(وقتی خودزنی میکنی)
تک پارتی(وقتی خودزنی میکنی)
چند روز شده بود که دوباره شروع کرده بودی به صدمه زدن به خودت چون فکر میکردی داری چانگبین رو اذیت میکنی همچنین بخاطر اینکه همه ولت کرده بودن هم خانوادت بجز چانگبین کسی رو نداشتی و فکر اینکه چانگبین ولت کنه داشن نابودت میکرد نمیتونستی تحمل کنی همینجوری که رو تخت نشسته بودی تیغ رو از کشو کنار تخت درآوردی و دوباره شروع کردی به زخم کردن دستت انگار تنها چیزی که خوشحالت میکرد این کار بود ولی میتونستی بفهمی که چقدر اشتباه ولی بازم انجامش میدادی دیگه طوری شده بودی که با تیغ رو دستت ازت متنفرم رو مینوشتی داشتی همین کارو میکردی که صدای در خونه اومد زود تیغ رو گذاشتی توی کشو حتا پاکشم هم نکردی آستین لباست رو پاک کردی پاشدی رفتی درو برای چانگبین باز کردی که خودش رو انداخت روت
چانگبین:بیبی خیلی خستمه
ا.ت:اوو خدا خستت
چانگبین:هوم
ا.ت:تو برو دوش بگیری منم غذا رو در میارم
چانگبین:باشه عزیزم من رفتم
چانگبین رفت توهم غذا رو درآوردی داشتی میچیدیش که صدای چانگبین اومد
چانگبین:اوو غذا مورد علاقم چقدر برای خوردنتون ذوق داشتم
خندی کردی که نشستین داشتی برای چانگبین غذا در میوردی که اسین لباست رفت بالا
چانگبین ویو
همین جوری که ا.تداشت برام غذا در میورد آستین لباسش رفت بالا که زخی رو دستش دیدم دستش رو گرفتم
چانگبین:اینا چیه ا.ت
ا.ت:سعی مردی دستت رو از دستش دربیاری هیچی نیست
چانگبین:هیچی نیست (با داد)
ا.ت:چانگبین آروم باش
چانگبین:زدی دستت رو پاره کردی بعد میگی چانگبین آروم باش
چرا اینکارو کردی ها(با عربده)
ا.ت:چانگبین بخدا چیزی نیست (با گریه)
چانگبین:اعصابم رو خورد نکن بگو برا چی اینکارو کردی ها(با فریاد)
ا.ت:چون احساس میکردم برات اضافیم (با گریه)
چانگبین:بخاطر همچین چیز مسخری خودتم داری میگی احساس میکردی
ا.ت:آخه خیلی داشتم اذیتت میکردم
چانگبین:نه نمیکردی ا.ت نمیکردی جلو پات زانو زد مگه نه قول داده بودی دیگه همچنین کاری نکنی
ا.ت:نتونستم ببخشید
چانگبین:ببخشید الان دستت رو درست میکنه(با گریه)
توهم جلوش زانو زدی
ا.ت:ببخشید قول میدم دیگه انجامش ندم
چانگبین:دفع قبلیم قول دادی (با گریه)
ا.ت:توی بغل گرفتیش دیگه نمیکنم
چانگبین:قول دادیا
ا.ت:آره ببخشید قول میدم
و توی بغل هم گریه کردین
پایان
چند روز شده بود که دوباره شروع کرده بودی به صدمه زدن به خودت چون فکر میکردی داری چانگبین رو اذیت میکنی همچنین بخاطر اینکه همه ولت کرده بودن هم خانوادت بجز چانگبین کسی رو نداشتی و فکر اینکه چانگبین ولت کنه داشن نابودت میکرد نمیتونستی تحمل کنی همینجوری که رو تخت نشسته بودی تیغ رو از کشو کنار تخت درآوردی و دوباره شروع کردی به زخم کردن دستت انگار تنها چیزی که خوشحالت میکرد این کار بود ولی میتونستی بفهمی که چقدر اشتباه ولی بازم انجامش میدادی دیگه طوری شده بودی که با تیغ رو دستت ازت متنفرم رو مینوشتی داشتی همین کارو میکردی که صدای در خونه اومد زود تیغ رو گذاشتی توی کشو حتا پاکشم هم نکردی آستین لباست رو پاک کردی پاشدی رفتی درو برای چانگبین باز کردی که خودش رو انداخت روت
چانگبین:بیبی خیلی خستمه
ا.ت:اوو خدا خستت
چانگبین:هوم
ا.ت:تو برو دوش بگیری منم غذا رو در میارم
چانگبین:باشه عزیزم من رفتم
چانگبین رفت توهم غذا رو درآوردی داشتی میچیدیش که صدای چانگبین اومد
چانگبین:اوو غذا مورد علاقم چقدر برای خوردنتون ذوق داشتم
خندی کردی که نشستین داشتی برای چانگبین غذا در میوردی که اسین لباست رفت بالا
چانگبین ویو
همین جوری که ا.تداشت برام غذا در میورد آستین لباسش رفت بالا که زخی رو دستش دیدم دستش رو گرفتم
چانگبین:اینا چیه ا.ت
ا.ت:سعی مردی دستت رو از دستش دربیاری هیچی نیست
چانگبین:هیچی نیست (با داد)
ا.ت:چانگبین آروم باش
چانگبین:زدی دستت رو پاره کردی بعد میگی چانگبین آروم باش
چرا اینکارو کردی ها(با عربده)
ا.ت:چانگبین بخدا چیزی نیست (با گریه)
چانگبین:اعصابم رو خورد نکن بگو برا چی اینکارو کردی ها(با فریاد)
ا.ت:چون احساس میکردم برات اضافیم (با گریه)
چانگبین:بخاطر همچین چیز مسخری خودتم داری میگی احساس میکردی
ا.ت:آخه خیلی داشتم اذیتت میکردم
چانگبین:نه نمیکردی ا.ت نمیکردی جلو پات زانو زد مگه نه قول داده بودی دیگه همچنین کاری نکنی
ا.ت:نتونستم ببخشید
چانگبین:ببخشید الان دستت رو درست میکنه(با گریه)
توهم جلوش زانو زدی
ا.ت:ببخشید قول میدم دیگه انجامش ندم
چانگبین:دفع قبلیم قول دادی (با گریه)
ا.ت:توی بغل گرفتیش دیگه نمیکنم
چانگبین:قول دادیا
ا.ت:آره ببخشید قول میدم
و توی بغل هم گریه کردین
پایان
۱۱.۳k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.